یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

این مطلب در تاریخ 7 شهریور 1390 در وبلاگ قبلی یانون  منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

منوچهری شاعری عرفانی نیست. خیلی هم اتفاقا اهل بزم و دربار و .... است. قصایدی شکوه‌مند در فارسی از او برایمان مانده است که اگرچه نتیجه‌ی عشقی شورانگیز یا عرفانی سکرآور یا حماسه‌ای هراسناک نیستند، اما سخت شورمی‌انگیزند و سخت مستت می کنند و سخت به وجد می آیی از شور نهفته در کلام!
کلام منوچهری خیلی خیلی سخته است و این تنها کافی ست که بسیاری از آن ها که اهل نشست و برخاست با شهر کهنه هستند، رغبت چندانی به آن نشان ندهند؛ لاجرم تکلیف این جوان‌های روغن نباتی شعر نویی که نثرهای خط به خط را به جای شعر می خوانند انتظاری نیست که با منوچهری آشنا باشند.
کلام منوچهری سخته است...
حالا چرا این ها را گفتم!؟ 

این مطلب در تاریخ 28 تیر 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

این  روزها که به دلیل مشغله‌ی زیاد اصلا فرصت نوشتن نداشتم، آن قدر اتفاقات افتاد که الان احساس می کنم یک بلاگ حرف دارم و نمی‌دانم از کدام‌ش شروع کنم؛ چند نوشتار را قول داده‌ام که باید بنویسم و چند واقعه هم سخت تحریک‌م می کند به نوشتن....

لاجرم از بی اهمیت ترین شان شروع می کنم؛ مابقی بماند برای فرصتی که بیشتر بتوانم وقت بگذارم.
-----------
 
چند شبی‌ست که سیمای جمهوری اسلامی، به خلاف عادت، سریالی خوش ساخت و قصه گو را هر شب مهمان خانه های مردم می‌کند. این که می گویم خلاف عادت، به جد اعتقاد دارم خلاف عادت است. خلاف عادت پیش و البته پس از این!
نابرده رنج.
نابرده رنج، نام سریالی‌ست که هر شب حوالی ساعت یازده از شبکه‌ی سوم سیما در حال پخش است و احتمالا قسمت‌های پایانی خود را این شب ها دارد طی می کند. 

این مطلب در تاریخ 9 تیر 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

Anish-Kapoor.jpg (380×413)
چند وقتی‌ست که قرار داشتم در مورد نوعی نگاه شهوانی در هنر و معماری بنویسم. قرار هم داشتم  که شاهد مثالم هنرمندی باشد که به تمامه سمبل باشد برای این نگاه و لاجرم دیدم مجبورم هنرمندی هندی را برگزینم که معرف حضور خیلی از دوستان هست.

خیلی جالب متقارن شد این قرار با نوشته دوست عزیزی در مورد همین جناب مجسمه ساز هندی.
 هومن یارمحمدی در بلاگ یک معمار خود، از Anish Kappor نوشته است. نقش نوشته‌ی جناب یارمحمدی این بود که اندکی سرعت داد به این قرار چند روزه! چرا که دیدم گویا انیش کاپور هم دارد مثل خیلی های دیگر متفاوت از آن چه به واقع هست نزد دوستان هنری‌م شناخته می شود و این برای دوستان اهل هنر بنده خیلی بد است.

چندی نمی‌گذرد که کاپور هم مانند حدید و فاستر و لیبسکیند و آیزنمن و گرگ لین و صفدی و ... نزد دوستان هنری و دانشگاهی بنده ، می شود هنرمند جهانی و حرف و فکر و طرح‌ش وحی منزل! غافل از آن که شناخت دقیق این افراد به راستی نظر آدمی را نسبت به حتی تمام نکات مثبت کارهای‌شان متفاوت می کند!
------

انیش کاپور(Anish Kapoor) مجسمه‌ساز و معمار هندی، کسی‌ست که سال‌های اخیر خیلی بی‌قید تولید هنری دارد و خیلی زود دارد پله‌های ترقی(!) را طی می کند و سری میان سرها در محافل هنری پیدا می کند. اما به راستی چرا؟نه به دلیل بزرگی و والایی هنر او، که تنها و تنها به خاطر یانون‌نوت شرمم می گیرد که خیلی این آدم را طرح و معرفی کنم اما ناچارم برای شناخت و بحث پیرامون هنر شهوانی، یکی را شاهد مثال بگیرم و آن یکی لاجرم باید نشان و آینه‌ی تمام نمای آن باشد. 

این مطلب در تاریخ 6 تیر 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

می‌دانی چه روح عظیمی باید باشد در کالبد،
که انفجار بمب کالبدت را مجروح کند و تا پای مرگ پیش‌ت ببرد و منتقل‌ت کنند بیمارستان و چندین عمل جراحی حساس بر رویت انجام دهند تا شاید برگردی، و بعد وقتی به فضل الاهی به هوش آمدی خبرنگار بیاید و از احساست بپرسد و آرام و در نهایت شورانگیزی بگویی:‌
سر خم می سلامت ؛ شکند اگر سبویی.....
 لابد نمی دانی!
چه این که اگر می دانستی اکنون شانه‌هایت آرام نمی‌گرفت و هق هق‌ت را لاجرم باید فرومی‌خوردی...... می دانم که نمی دانی
---------
پی‌نوشت:
"بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت ؛ سر خم می سلامت شکند اگر سبویی" بیتی از غزل پر احساس و عاشقانه ‌ی فصیح‌الزمان شیرازی‌ست که معمولا دوستان من مطلع‌ش را خاطر دارند :‌همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی......
مقام معظم رهبری مدظله العالی، این ادیب بزرگ در پس سو قصد ششم تیر، خطاب به پیرمرداش ادب می کند با این لفظ؛ خطاب به امام.
ویدیوی تاثیرگذاری دارد این عرض ادب .

این مطلب در تاریخ 25 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

ایام البیض آغاز شده و من هم مثل خیلی ها قرار داشتم این چند روز را دیگر به وب برنگردم.
اما مگر می گذارد این نگار ما!؟
برخی آدم ها را تا دور زمین هست و زمان هست، کسی نخواهد شناخت. اولیایی که گاهی در دل خانه هاشان هم غریب می مانند، حتی گاهی در دل تاریخ غریب می مانند بعضی شان.
گاهی بعضی بعدها شناخته می شوند، ولی تنها تا قوزک پای قامت بلندشان !
اولیای معصوم سرسلسله ی این غربت هستند که انتهای معرفت بشر به گرد پای غلام خانه شان هم نخواهد رسید.
پیر ما می گفت،" ما خاک پای غلام قنبر او هم نمی شویم؛" و این پیر ما کسی بود که چون منی خاک پای او هم نخواهد شد! 

این مطلب در تاریخ 18 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

قرآن کریم برای ما یک سری ملاک تعیین کرده است؛ ملاک هایی که با گذر زمان و چرخش ایام محکم برجای خود می مانند تا چراغ راه‌مان باشند در تاریکی های جهالت.
یکی از بزرگ‌ترین معیارهای مطروحه قرآنی ، ملاک تبری و تولی ست. امری که مانند نماز و روزه و حج ، یکی از فروع دین مبین اسلام است و امروز هرچه می خوریم از بی اعتنایی به همین ملاک مهم است که می خوریم....
کسی که تولی و تبری نداشته باشد به صریح اسلام، اصلا دین ندارد...دشمن داشتن چه کسانی و دوست داشتن چه کسانی... خود من و شما هم گاهی خیلی از نزدیک با این ملاک مواجه می شویم. روبه‌روی گنبد طلای رضایش می ایستیم و سینه صاف کرده می‌خوانیم : و انا ولی لکم بری من عدوکم.... موال لاولیاکم، مبغض لاعدائکم... خیلی راحت می خوانیم این ها را...
ولی تنها می خوانیم انگار! 

این مطلب در تاریخ 13 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

سخت می توانم برای کسی توضیح دهم که چرا من،

جوان بیست و چند‌ساله ی هزاره‌ی سوم، جوان عصر ارتباطات، جوان شنگول و سرمست غرور جوانی،
باید با این همه چیز که بهانه های خوبی هستند برای غرور و بی اعتنایی به غیر، با این همه دست مایه ی سرگرمی و غفلت،
عاشق آن پیرمرد هشتاد ساله‌ گشته ام؟
تازه برای تان سخت است احتمالا، که اگر بنویسم : باور ندارم کمتر معشوقی بتواند این گونه عقل از سر عاشق‌ش برباید که او ربوده است.....
پیرمرد امام ما بود آخر....... 

این مطلب در تاریخ 13 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

نشسته ام اخبار تلویزیون جمهوری اسلامی تماشا می کنم؛ جوان‌ک‌های دوچرخه سوار که در ظل گرما عازم حرم امام هستند، پاسداران پیاده که به دو از اصفهان تا تهران را در حرکت‌ند، مردم شهرستانی مجاور حرم امام را که گاهی با بصیرتی عجیب حرف‌هایی می‌زنند که به حق تحلیل‌هایی عمیق از امروز جهان و ایران است،
این وسط ناگهان تصویرهایی از عشایر کهکیلویه و بویراحمد پخش می‌کند: زن هایی مشکین پوش، وویه وویه کنان در میان می چرخند و مردانی در پیرامون‌شان عزاداری می کنند . در اطراف هم بنرهایی با عکس امام و صداقتی عجیب که تصنع صنعتی‌شان را به کل از میان برده است...
جوان عشایر می گوید این مردم هرساله این روز را عزای سنتی می گیرند برای امام امت.... تنم می لرزد. 

این مطلب در تاریخ 12 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

---------------

این روزها خیلی ها دوست دارند از فلانی و بهمانی گافی بگیرند و بکوبند بر سر دولت،خیلی‌ها به نظر توهم، اصلا دولت احمدی نژاد را در مقابل حاکمیت قرار می‌دهند و می‌خواهند بر طبل حاکمیت دوگانه بکوبند.گروهی از مخالفان تمام انقلاب و اسلام هم بشکن و بالا انداز امید دارند تا از این آب گل آلود ماهی‌های متناسب با دهان‌های خود را صید کنند.غافل از این که ما اصولا با آدم‌ها کاری نداریم!سخت می‌شود این مفهوم را برای کسی که درک دقیقی از معرفت دینی ندارد شرح داد؛ به خصوص اگر این روزها گرفتار بازی‌های سیاسی باشد؛ به خصوص اگر شما را -مانند خودش- وابسته به مسلکی بداند و نتواند تصور کند که تو داری با یک اصل و سلسله اصول ازلی کار می‌کنی... به خصوص سخت می شود شرح دادن این معنا برای این‌ها.....اما به هر تقدیر؛ما اصولا در اسلام با آدم‌ها کار نداریم.در قرآن خداوندی گاهی بعضی آدم‌ها ویژه مطرح شده اند؛ شخص پیامبر(ص)، اهل‌بیت و ذی القربای پیامبر مصطفی و سایر پیامبران الاهی.... 

این مطلب در تاریخ 28 فروردین 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

------------------

معمولا وقتی اتودی از طرحی می‌زنی خیلی دل می بندی به آن اتود. آن قدر که دیگر نمی‌شود نقدت کرد؛ یعنی نقد راهی ندارد به نگاه تو که دوخته شده به طرح خودت و حاضر نیست افقی دیگر را نظاره کند.
این وقت‌ها یا اهل دقتی یا نیستی!
اگر نباشی که در این دور باطل سرگردانی و مدام دور طرحت می‌گردی و قربان و صدقه‌اش می‌روی و تا آخر نیز بر همان غلط‌های احتمالی می‌مانی و زمانی که نمره‌ی ارزشیابی طرحت می‌آید متوجه می‌شوی که خطا کرده ای!
- تازه باز اگر اهل غرور نباشی؛ که اهل غرور این موقع متوجه می‌شوند که چقدر داورها به خطا هستند (!) و بیشتر در خطای خود فرو می‌روند.-
اما اگر اهل دقت باشی و به قول بچه‌های آتلیه‌مان به مقام خودکرکسیونی رسیده باشی، کافی‌ست برگردی از آغاز و خود را محک بزنی؛ که این طرح از کجا آمده و کجاهایش چرا تعلق تو را به خود مشغول کرده!!!؟