یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

رسانه متفاوت

شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۹ ق.ظ

این مطلب در تاریخ 13 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

نشسته ام اخبار تلویزیون جمهوری اسلامی تماشا می کنم؛ جوان‌ک‌های دوچرخه سوار که در ظل گرما عازم حرم امام هستند، پاسداران پیاده که به دو از اصفهان تا تهران را در حرکت‌ند، مردم شهرستانی مجاور حرم امام را که گاهی با بصیرتی عجیب حرف‌هایی می‌زنند که به حق تحلیل‌هایی عمیق از امروز جهان و ایران است،
این وسط ناگهان تصویرهایی از عشایر کهکیلویه و بویراحمد پخش می‌کند: زن هایی مشکین پوش، وویه وویه کنان در میان می چرخند و مردانی در پیرامون‌شان عزاداری می کنند . در اطراف هم بنرهایی با عکس امام و صداقتی عجیب که تصنع صنعتی‌شان را به کل از میان برده است...
جوان عشایر می گوید این مردم هرساله این روز را عزای سنتی می گیرند برای امام امت.... تنم می لرزد. 

اخبار ادامه می دهد، مجلس تعزیت مردم عراق را نشان می دهد در سال‌گرد امام، همو که هشت سال با کشورشان و حکومت‌شان جنگید! افغانستان را نشان می دهد. سالن های بزرگ که افغان‌ها نشسته اند و دارند به خاطرات مسئولان و فعالان از آن دوران گوش می دهند. یکی از فعالان مقاومت افغانستان در آن دوران دارد می گوید‌: "وقتی گفتند حال امام خوب نیست، همان لحظه دو سه نفر از فرماندهان پای شان سست شد و افتادند، غش کردند!کار به آن جا کشید که ترسیدیم برنگردند." .... پاهایم سست می شود.
این چند روزه خوب فهمیدم که اگر نبود این رسانه ی متفاوت که چیزهایی را پخش کند که جهان غالب امروز نمی خواهد پخش شوند، هرآینه کافی بود تا آدمی هرآن چه امید دارد از دست بدهد و بدبینی و بدی را برای زندگی خود برگزیند.
این چند روزه نامردمی های نامردمان یک باره از تنم درآمد؛ با این شور و شعوری که تنها ثانیه هایی از آن را در همین سیمای پر از انتقاد خودمان دیدم.... شکر
×××
به مادرم که می گویم ، می گوید خیلی ها همین تلویزیون را از خودشان دریغ کرده اند و به ماهواره‌ها تن درداده‌اند که این طور یک جانبه سیاه نگر شده اند....
یاد چیزی می افتم.
یکی از دوستان در مباحثاتی می گفت :‌ "... من خط سیاسی خاصی ندارم. سیاست رو هم دنبال نمیکنم. اما یک نفر انسان زنده هستم که دارم توی این شهر، کشور زندگی میکنم. حتی اگه به زور هم کسی چشمش رو ببنده. بالاخره چیزهایی میبینه و میشنوه و حس میکنه. اون چیزهایی که من تنها به عنوان یک نفر که داره زندگی میکنه اینجا، دیدم اصلا به مذاقم خوش نیومده."
برایش نوشتم : " اگه کسی هم به اختیار یا جبر محیطش چشمش رو ببنده چیزهایی مهم رو نمی بینه که گاهی ندیدن این چیزها کافیه برای تلخی مذاق! "
آزاده باشه کسی،
لااقل در این دنیای معاصر که همه ی رسانه ها یک سو و در راستای ترویج و بیان یک حرفن و همه به دنبال توجیه غرب و جلوگیری از عصیان انسان ها در برابر غرب فکری هستند، این یک رسانه ی متفاوت -ولو با هزار اشکال- رو جدی می گیره و در حد یه گزینه نظر داره.....
اگه آزاده باشه....

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی