چند شبیست که سیمای جمهوری اسلامی، به خلاف عادت، سریالی خوش ساخت و قصه گو را هر شب مهمان خانه های مردم میکند. این که می گویم خلاف عادت، به جد اعتقاد دارم خلاف عادت است. خلاف عادت پیش و البته پس از این!
نابرده رنج.
نابرده رنج، نام سریالیست که هر شب حوالی ساعت یازده از شبکهی سوم سیما در حال پخش است و احتمالا قسمتهای پایانی خود را این شب ها دارد طی می کند.
سریالی خوش ساخت که داستانی با فراز و نشیب اندک دارد و نسبت به سایر تولیدات سیما باید آن را دارای تعلیقی مناسب دانست که برای مخاطب عمومی سیما امری نو و البته خوشایند است. سریال به لحاظ فنی از تصویربرداری خوب و تدوین قابل قبولی برخوردارست و اگر تیتراژ ضعیف و موسیقی غیرمتشخص را در نظرنگیریم، باید اعتراف کنیم که با سریالی هماهنگ و گیرا روبهرو هستیم.
داستان، داستان جوانی جاهل و البته خوش دل با نام اسد است که در زمان جنگ تحمیلی در گیرودار تجارت و همکاری با گروهای اراذل و اوباش آن دوران به طور ناخواسته، تبدیل به مجرمی می گردد و آزادی از زندانش به هزینهی از دست دادن پدر و خانهی پدری برایش آب می خورد.اسد دوباره و این بار به اتفاق یکی از اراذل سابقه دار تهران که بچه زرنگ تهران ست و زوج هنری کامبیز دیرباز (اسد) در سریال است، به زندان میافتند.
در این میان رازی وجود دارد که مادر اسد از پدر اسد و او از پدرانش نسل در نسل در سینه نگاه داشتهاست و مادر در انتظار زمانیست تا عاقلی فرزندش را ببیند و طبق وصیت فضلعلی (پدر اسد) بتواند راز را با او مطرح کند. داستان در مدت زمانی نزدیک به یک سال بعد از درون زندان و با عاقل تر شدن اسد در زندان ادامه پیدا می کند و راز پدر در قالب دفترچه ای از سمت مادر با او مطرح می شود...... فشار رقیبی برای به دست آوردن راز پدر و سودای فرار از زندان و حفظ راز و ناچار راهی جبهههای جنگی غرب شدن و.......
نابرده رنج به واقع "داستان" دارد. قصهگویی می کند برای مخاطب ایرانی که با قصه و حکایت جانش عجین است.
حتی وجوه تخیلی و غیرواقع یا دورازواقع نابرده رنج نیز به زعم من حسن آن حساب می شود، چرا که قصه است.
با وجود وجوه غیرواقع نهفته در داستان نابرده رنج، درام سریال خیلی خوب و پذیرفتنی شکل می گیرد و رابطهی میان اجزای داستان به نحو قابل پذیرشی برقرار می شود. نقاط عطف، تحولها، عشق و دل بستن ها در این سریال به مراتب نسبت به غالب تجربه های سیمایی در حالت واقعگرایانه تری رخ میدهند.
برخی به فضای سریال اشکال می گیرند که خیلی پررنگ و امروزی ست . این در حالی ست که نابرده رنج به خوبی فضای سالهای شصت را بازسازی کرده است و عنصری غریبه کم در آن دیده می شود. بنای عوامل سریال بر بیرنگ و کمرنگ فیلمبرداری کردن از تاریخ نبوده است که به نظر من این اتفاقا نقطهی قدرتی در سریال محسوب می شود؛ این که بتوانی فضای سی سال پیش را بدون فریبهای تصویری ایجاد کنی و مخاطب با آن فضا رابطه برقرار کند.
باید گفت هیچ وجه سریال نابرده رنج به قدرت بازیگری فوق العاده بازیگران این سریال نیست. نابرده رنج درون مایه ی طنز دارد، طنزی که برموقعیت و کنش بازیگران با آن موقعیت ها استوار است و خالی از هرزهگی های کلامی و شوخیهای بی معنیست. و بازیگری خوب بازیگران نیز در همین جا خود را نشان می دهد. بازیگران به خوبی صحنههای جدی نابرده رنج را آغشته به طنزی لطیف کرده اند که مخاطب را به خندهای از سر فهم متمایل می سازد. در میان این بازی ها، بی شک بازی فوق العاده زوج هنری این سریال، اسد و عماد، و بازی خوب مادر جابر و مادر اسد خودنمایی می کند.
-----------
چرا این ها را نوشتم؟
شنیدم برخی رسانههای داخلی سریال نابرده رنج را با فیلم سینمایی اخراجیها مقایسه کرده اند و تقریبا آن را کپی و برگرفته از اخراجیها دانسته اند. خیلی بی انصافی بود این قیاس! خیلی بی انصافی!
شاید تنها شباهت میان این دو اثر ایفای نقش کامبیز دیرباز به عنوان بازیگر نقش اول مرد در نقش جوانی جاهل در هر دوی آن هاست که سرنوشتش با جبهه رفتنی اجباری گره می خورد.
اما اگر بخواهی تفاوت میان این دو را اندازه بگیری حالا حالا ها باید پای مانیتور بنشینی و متر بگیری!
طنز بیپایه و سخیف اخراجیها و ضعف تکنیکی و گسستگی درام آن (اگر بتوان نام درام را بر آن گذاشت!؟) کجا و این همه هماهنگی موجود در سریال خوشساخت و تجربه ی موفق نابرده رنج کجا!!!؟