غرشی از آسمان
همه خبر را شنیدیم.
خبری شوکهکننده و فروریزاننده. خبری دردناک و سرد... خبری که هنوز هم باورش سخت است هرچند امکانش همیشه هست. خبری که این حجم از شوکهکنندگی و سختی را نه صرفا در خود، که به واسطهی حماقت و سوتدبیر مسئولین مرتبط و تصمیم نابخردانهی ردههای عالی نظام انقلاب اسلامی، پیدا میکند.
سقوط یک هواپیما اصلا خبر سادهای نیست و کشتهشدن چند ده نفر هرجای دنیا باشد کسی را خوشحال نمیکند.
اما تا زمانی که تقدیر مشترکی نمییابی انگیزهی تسلیت هم نداری... اما حالا تقدیر مشترک این پرواز با ما، و بهتر بگویم تقدیری که کشور ما برایشان -به خطا- رقم زد ما را به حادثه نزدیکتر میکند.
واقعیت این است که خبر سقوط ناراحت کننده بود و خبر خطای انسانی و ... هم سخت اما قابل پذیرش اما سکوت مرگبار و دروغ مسئولین مربوطه، که یک هفتهای همه را به جان هم انداخته بود و تقلای بچههای دوستدار انقلاب را برای دفاع در مقابل ادعایی که سند درست و درمانی برایش عرضه نمیشد، ماننده به میدان فرستادن سربازان پاکباخته بدون اسلحه و اطلاعات و به تعبیری به مسلخ فرستادن آنها بود.
انتقام سختی که از دشمن گرفته میشد به حماقت مسئولین کشور از بدنهی انقلابی نیز گرفته شد؛ بعد از داغ حاج قاسم و بعد از آن که میرفت تا امیدها را برای عصری جدید زنده کند.
این شوخی کثیفی بود که مسئولین انقلاب اسلامی با پاکبازترین فرزندان خود کردند.... و هزاران انگیزه مقدس را به بازی گرفتند. ما از آنها نخواهیم گذشت...
اما ما با زمانهی حساس و شرایط پیچیدهای روبهرو هستیم. تنها شاید این میان کسانی نجات پیدا کنند که با اصول زندگی کنند و آنها را بشناسند و در عین حال بازی مصادیق را هم متوجه بشوند....
این حادثه در خود درسی داشت و غربالی...
«درس»ش برای مدعیان انقلاب و اسلام بود که غرور نگیردشان؛ که متوجه باشند تا مصادیق متناقض، اصول را به محاق نبرد؛ تا متوجه باشند خدا عهد اخوت با کسی ندارد و در اوجی که فکر میکنی کانون توجه و کانون قدرت هستی، تو را امتحان میکند و به راحتی هم در امتحان مردود میشوی؛ تا بدمستی نکنیم و جز رضای خدا نجوییم و جز از حق دفاع نکنیم...
و «غربال»ش برای هر کسی که به هوسی یا احساسی این روزها همراه غافله انقلاب شد که آیا روی فهم و روی اعتقاد به ایدههای بزرگ انقلاب اسلامی و جهانی که در پیش است همراهی پیدا کرده یا از روی مصداقی احساسبرانگیز وارد این غافله شده و حالا با مصداقی دیگر وقت خروج است...
و اما نگاه به خبری در آخر زمان... در آستانه تنشهای آخرزمان یک واقعه هست که جزو حتمیات ظهور است. «صیحه آسمانی»... ندایی که جبرائیل یا ملکی از جبروت به آسمان زمین میدهد و در آن مژده ظهور است. داریم که ندای صیحه را جمله میشنوند و در همین اثنا و کمی بعدتر ندایی دوم بلند میشود که از آن شیطان است... این ندای دوم، آن چه صیحه رشتهاست را پنبه میکند و غربال خداوند در کنار هدایتش در کار است.
این دو غرش آسمانی با دو فاصله خیلی خیلی نزدیک به هم یاد این انداخت مرا؛ همان صبح حادثه باز هم تسلیت میگوییم به تمام جانباختگانی که تقدیرشان در سرزمین ما و با خطای مردان ما رقم خورد...
باز هم خدا را شکر که در عین بیکفایتی و حماقت دست آخر مسئولین امر با تاخیر فراوان حادثه را شفاف گفتند و مانند برخی از این دولتهای غربی و ایالات متحده به انکار همیشگی آن اقدام نکردند. خون احترامی دارد که هیچگاه با هیچ مصلحتی نباید نادیده گرفته شود.
پ.ن: روز تشییع پیکر حاج قاسم به یکی از دوستان گفتم چیزی که دارد آنجا پشت بلندگو قبل از نماز رخ میدهد در عالم جواب دارد و خدا کند که هزینهش خیلی سنگین نباشد... بود. خدا جای حق نشسته است.