ذکر النشور
شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ب.ظ
چند سالیست به هدایت عقل نخست، بهار را با یاد مرگ شروع میکنم. چه آن سالی که اسبابکشی بیستونهم اسفندش خاطره شد، چه آن سالی که خانهتکانی خانه موقتش به یاد مرگم انداخت، چه سال قبل که حوصله نوشتنم نبود و چه امسال....
امسال برگهای شکننده و ترد تازه درآمدهی درختان سخت مشغولم کردهبود.... یعنی ما روزی از دل خاک جوان بیرون میآییم...
فکرش را بکنید. .... آری فکرش را بکنیم؛ پیش از آن که ندای الرحیل برآید.
سال نو مبارک
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
.........
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
(سعدی)