یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی (ره)» ثبت شده است

آدمی که پیر می‌شود،
به ارذل عمرش که می‌رسد دیگر چیزی نمی‌فهمد؛ نوعی عصمت و سادگی بعد دوران دانش و علمی که همه چیز می‌فهمید.
من این سال‌ها خیلی پیرمرد و پیرزن را تا منزل آخر هم‌راهی کردم.
این «لایعلم بعد علم شیئا» چیزی خیلی عجیبی‌ست. یک چیز دوست‌داشتنی ترحم برانگیز. یک آیت قوی از معاد از خالی بودن دست‌ها و آرزوها.
وقتی این آیت بزرگ را می فهمی تازه متوجه می‌شوی مردان فراتر از زمین و زمان چگونه‌اند؟ همان‌هایی که تا آخرین لحظه و در اوج پیری هنوز می‌فهمند.

شگفت‌آور است!
وقتی با آن عظمت‌ت کودکی را در آغوش می‌کشی و با آن‌ها شوخی می‌کنی. تو یک جهان را بر پا ایستانیده بودی و حالا کنار بچه‌ها نشسته‌ای!؟
شبیه مفاهیمی هستی چونان عمیق‌ و وسیع که هرکس انگار هر چه توصیف می‌کند فقط گوشه‌ای را آشکار می‌کند.
اصلا کافی‌ست هر کس از تو تنها یک تصویر دیده باشد تا آشوب شود؛ هر کس از یک تصویر تو بخواهد توصیف‌ت کند جنگی بزرگ برپا می‌شود و در تعریف تو در گل مانند. هر تصویر تو به تنهایی یک داستان بلند است و تو چه طور این همه داستان متناقض را کنار هم ساخته‌ای!؟
تو امام آن‌ها بودی که در اوج پیری و عصمت، هنوز می‌فهمند!
تو برای ما جمع نقیض‌ها بودی! جمع ناممکن‌ها...تو بهانه‌ای بودی که اگر نبود اصلا داستان اولیای خدا را افسانه و قصه می دیدیم اگر تو را نمی‌دیدیم! مثل خیلی ها که افسانه و قصه می‌بینند چون نخواستند تو را ببیند.
تو ما را راه بردی تا کوچه‌های مدینه تاریخ. تا دارالعماره کوفه. تا غربت چادرهای اردوگاه حسن؛ وقتی جام زهر نوشیدی...
.
تو آمدی که ما را آزاد کنی اما اسیر کردی.....
.
بت من شکستی و خود شده‌ای بت من؛ بت من! تو چه بت شکنی
فکان لانت کبیرهم فکسرتهم بید قمن

lgvh_امام-خمینی-کودکان.jpg
 

چهل‌ساله‌ای منزل بلوغ است. منزل اوج.
ما برای چه چهل سال می‌آییم؟ شک دارید که ما چهل سال نیامده‌ایم تا مثلا فلان دولت یا مسئول یا خاندان را تهنیت بگوییم؟! یا تایید کنیم؟ این را باید فریاد بزنیم؟ 
شک دارید بزرگ‌ترین منتقدین خاندان هزار فامیل حزب چپ و راست همین بچه‌های انقلابی خیابان انقلاب بیست و دوم بهمن‌ماه هر سال هستند؟

شک دارید این‌ها ملت‌ند نه آقازاده‌های امام فلان یا شهید فلان یا سردار فلان یا حاج آقا فلان یا این اواخر کره‌خرهای ژن خوب رای معتبر دست‌بند سبز و زرد و بنفش و سیاه به دست؟! ملت پابرهنه چهل سال برای چه می‌آیند؟ ملت پابرهنه‌ای که گاهی فرزندان یک آقا یا وارثان بی‌ادعای شهیدانند...
.
سخت است توضیح این عهد... اما خمینی مرد خدا بود. و خدا عهدش را در نهاد بندگان از ازل گذاشته.... و سید القائد خلف خمینی و به راه او...
ملت پابرهنه این را می‌فهمد و این صدا را خوب می‌شنود... همان میزان که لقمه‌های حرام و رانتی فهم نامردم را کوتاه کرده و گوش‌ش را ناشنوا.

انقلاب اسلامی انقلاب ملت پابرهنه بود. انقلاب مستضعفان ؛ پشت سر امام مستضعفان « و الان کماکان ....»
باقی روزه خور مستضعفان‌یم.


40th.jpg

 «به ایشان (گورباچف) بگویید که من مى‏‌خواستم جلوى شما یک فضاى بزرگ‌تر باز کنم ... من مى‏‌خواستم دری‌چه‌‏اى به دنیاى بزرگ، یعنى دنیاى بعد از مرگ که دنیاى جاوید است را براى آقاى گورباچف باز نمایم و محور اصلى پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند ....»

 

برای شیفته‌گان انقلاب اسلامی و عاشقان امام خمینی سخت است صحبت کردن در مورد خاری در گلو. دیدن خاری در چشم. اما تاریخ نشان می‌دهد که سکوت و سکون مردابی بستر مناسبی برای نشو پلیدی‌هاست. ناگزیر باید حرف زد. هرچند خار در گلو با سخن‌ گفتن دو چندان جراحت به بار می‌آورد.

***

سال‌هاست که پس از رحلت امام خمینی (ره) و به احترامی اخلاقی بیت امام داریم. بیت امام در تعریف اولیه یعنی خانواده نسبی امام خمینی کبیر. یعنی در ابتدا تنها خانواده ایشان مورد نظر بودند اما چندی بعد و با رحلت آن مرد خوب و ساده، به معنایی وسیع‌تر به یک خانواده بزرگ اطلاق شدند و کمی‌ بعدتر با وصلت‌های خانوادگی متعدد با هزارفامیلی روبه‌رو شدیم که دیگر به خانواده نسبی امام منحصر نبود. این خانواده‌ها در جریان طبیعی انقلاب اسلامی، نه از میراث مادی امام دست خالی و دل‌آرام ما که از صدقه سر وصلت‌های خانوادگی‌ خاص و رانت‌های مختلفی که دوره‌های سازنده‌گی و اصلاحات برای شان درنظرگرفتند آرام آرام در کنار چند خانواده بزرگ دیگر به سلسله‌‌های ذی‌نفوذ و ثروت‌مند و البته با اختلافات فکری متعدد با آرمان‌های امام خمینی بدل شدند. طبعا این‌ها همه دیگر حتی نسبت خونی و نسبی روشن یا نزدیکی با امام هم نداشتند اما به اعتبار بیت امامی و نسبت‌های هزارفامیل جای‌گاه‌های محکمی در این نظام پیدا کرده بودند. ما هنوز از سر اخلاقی عجیب به این اشراف‌زاده‌گان -متاسفانه در مواردی بدون‌ شرف- احترام می‌گذاریم.

گوش کنید

به سعید جلیلی رای دادم. با افتخار تمام.... 

او تنها کسی بود که در این وانفسا، ریاست جمهوری اسلامی ایران را در حد یک یا چند وعده اقتصادی کوتاه یا بلندمدت پایین نیاورد.

بی‌حاشیه بود. آقازاده نداشت. کارنامه چرکین نداشت. نگاه کلان داشت و حرف‌های بزرگ و از همه مهم‌تر استقامتی ستودنی.

خدای‌ش حفظ کند که گفتمان انقلاب اسلامی را دوباره قوت بخشید؛ چه رئیس جمهور یازدهم باشد چه نباشد....

 

این مطلب در تاریخ 13 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

سخت می توانم برای کسی توضیح دهم که چرا من،

جوان بیست و چند‌ساله ی هزاره‌ی سوم، جوان عصر ارتباطات، جوان شنگول و سرمست غرور جوانی،
باید با این همه چیز که بهانه های خوبی هستند برای غرور و بی اعتنایی به غیر، با این همه دست مایه ی سرگرمی و غفلت،
عاشق آن پیرمرد هشتاد ساله‌ گشته ام؟
تازه برای تان سخت است احتمالا، که اگر بنویسم : باور ندارم کمتر معشوقی بتواند این گونه عقل از سر عاشق‌ش برباید که او ربوده است.....
پیرمرد امام ما بود آخر....... 

این مطلب در تاریخ 13 خرداد 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------

نشسته ام اخبار تلویزیون جمهوری اسلامی تماشا می کنم؛ جوان‌ک‌های دوچرخه سوار که در ظل گرما عازم حرم امام هستند، پاسداران پیاده که به دو از اصفهان تا تهران را در حرکت‌ند، مردم شهرستانی مجاور حرم امام را که گاهی با بصیرتی عجیب حرف‌هایی می‌زنند که به حق تحلیل‌هایی عمیق از امروز جهان و ایران است،
این وسط ناگهان تصویرهایی از عشایر کهکیلویه و بویراحمد پخش می‌کند: زن هایی مشکین پوش، وویه وویه کنان در میان می چرخند و مردانی در پیرامون‌شان عزاداری می کنند . در اطراف هم بنرهایی با عکس امام و صداقتی عجیب که تصنع صنعتی‌شان را به کل از میان برده است...
جوان عشایر می گوید این مردم هرساله این روز را عزای سنتی می گیرند برای امام امت.... تنم می لرزد.