یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودک» ثبت شده است

وسط شام ناگهان انگار که اشراقی رخ داده باشد می‌پرسد:
- بابا فکر کنم شما اشتباه فکر می‌کنید!
- چی رو بابا؟!
- این که این که می‌زنن یعنی آدم #امریکاهستن!
روی سینه‌اش از گردن تا پایین با انگشت خط می‌کشد.... متوجه منظورش می‌شوم. پیش‌تر که اخبار دیده بود و #ترامپ و#نتانیاهو و #مکرون را دیده بود که همه گردن‌شان مثل هم است، اشراق کرده بود که «فهمیدم این‌ها آمریکا هستند که این طوری دارن!»
و روی سینه‌اش از گردن تا پایین با انگشت خط کشیده بود...
یعنی وسط شام در ذهن‌ش قفل کرده که این معما را حل کند! می‌گویم - چرا بابا!؟
- آخه #کارگاه_گجت هم داره! اون آدم خوبیه. اون تالون رو شکست داده!
- بابا اون لباس خارجی‌هاست! خارجی‌ها خیلی‌هاشون آمریکا هستن. ولی بعضی‌هاشون هم خوبن.
- پس چرا تالون نداشت!؟
- بابا می‌دونی....
.
خیلی سخت برای‌ش توضیح دادم :)

شگفت‌آور است!
وقتی با آن عظمت‌ت کودکی را در آغوش می‌کشی و با آن‌ها شوخی می‌کنی. تو یک جهان را بر پا ایستانیده بودی و حالا کنار بچه‌ها نشسته‌ای!؟
شبیه مفاهیمی هستی چونان عمیق‌ و وسیع که هرکس انگار هر چه توصیف می‌کند فقط گوشه‌ای را آشکار می‌کند.
اصلا کافی‌ست هر کس از تو تنها یک تصویر دیده باشد تا آشوب شود؛ هر کس از یک تصویر تو بخواهد توصیف‌ت کند جنگی بزرگ برپا می‌شود و در تعریف تو در گل مانند. هر تصویر تو به تنهایی یک داستان بلند است و تو چه طور این همه داستان متناقض را کنار هم ساخته‌ای!؟
تو امام آن‌ها بودی که در اوج پیری و عصمت، هنوز می‌فهمند!
تو برای ما جمع نقیض‌ها بودی! جمع ناممکن‌ها...تو بهانه‌ای بودی که اگر نبود اصلا داستان اولیای خدا را افسانه و قصه می دیدیم اگر تو را نمی‌دیدیم! مثل خیلی ها که افسانه و قصه می‌بینند چون نخواستند تو را ببیند.
تو ما را راه بردی تا کوچه‌های مدینه تاریخ. تا دارالعماره کوفه. تا غربت چادرهای اردوگاه حسن؛ وقتی جام زهر نوشیدی...
.
تو آمدی که ما را آزاد کنی اما اسیر کردی.....
.
بت من شکستی و خود شده‌ای بت من؛ بت من! تو چه بت شکنی
فکان لانت کبیرهم فکسرتهم بید قمن

lgvh_امام-خمینی-کودکان.jpg
 

آواهای نخستین از اهمیت زیادی برخوردارند. این که نخستین هجاهای ما وقتی نوزاد هستیم چه طور و چرا تولید می‌شوند؟
محمد اولین هجایی که به زبان آورد «مم مم مم».. بود. لب‌هایش را به هم نزدیک می‌کرد و صدا در می‌آورد... «مم مم مم». یک صوت درون‌گرای محافظه‌کار که انگار در خفقان و شکست یک تمایل برون‌گرا به دست آمده است و در زندانی کردن هجا در پشت دولب شکل می‌گیرد. محمد می‌آمد که بروز کند و ناگهان انگار تمامیت‌ش را کنترل می‌کرد و خودش را می‌یافت : «م مم م مم»
بعدتر که خواست از خودش فرافکنی کند همزه را هم به عنوان هجایی برون‌گرا اضافه کرد. حالا می‌گفت «ام اام ام ام» . اولین بار که فهمیدم فرافکنی محبوب‌ش از خودش، برای محبوب‌ترین‌ش هست و مادرش را با تمام وجود صدا می‌کند ذوق زده شدم... «ام ام اما ام اما» ... محمد کلمه «ام» عربی را می‌گفت و مادرش را صدا می‌کرد. بعدتر با تکرار مکرر «ام ام» و رسیدن به «امامامااما»... به «ماما» و بعدتر به «مامان» رسید... برای من رمز «م» و «ام» و «ماما» و «مامان» در تجربه محمد از جهان، در تجربه‌ش از شناخت جهان و شناساکردن آن عینی و حل شد.

baby-closeup-697x697.jpg

وقتی خیلی دوروبرمان شلوغ می‌شود غالبا خیلی از چیزها یادمان می‌رود.

رسانه‌های امروز با فهم همین نکته‌ی ساده ببینید با ما چه کار کرده‌اند!؟ آن قدر اخبار و اطلاعات در جهان مخابره می‌شود و آن قدر شلوغی و آشوب و ظلم و غارت و کشتار و بمب‌گذاری و تجاوز و اشغال و ... عادی شده که مثلا اگر یک روز در اخبار خبری از این‌ها نباشد حتما جا می‌خوریم! و همین شلوغی باعث می‌شود که خیلی راحت و خیلی زود همه چیز یادمان برود.

دقت کرده‌اید مثلا در مورد موضوع فلسطین تا تجاوزی آشکار آن هم به صورت لشگرکشی زمینی و هوایی و دریایی از سوی رژیم اشغال‌گر قدس صورت نگیرد و تا آمار کشته‌ها و مجروحان و آوارگان دورقمی و سه رقمی نشود، اصلا به ذهن‌مان هم خطور نمی‌کند که قبله اول ما در اشغال و برادران‌ مسلمان ما زیر بار تجاوز و ترس و ظلم هستند؟

باز هم خدا را شکر که روز قدسی هست، که اگر حتی آن رژیم منحوس دستی آشکار دراز نکند، نمی‌گذارد این داغ از حرارت بیافتد؛ هرچند سالانه و دیر به دیر.....

فلسطین پاره تن اسلام است؛ امام گفت.

تن‌تان که پاره‌ای داشته باشد، آرام و قرار و خواب نخواهید داشت.....
نگذاریم غفلت دنیای رسانه با آن خیال انگیزی و افسون‌گری‌ش فرزندان پیامبر آخرین را دربربگیرد....
در این (همیشه بیداری) هنرمندها و اهالی رسانه حتی به قدر اشتراک گذاشتنی یا تولید محتوایی ناچیز اما ممتد، نقش عجیبی خواهند داشت....

کودک فلسطینی

به بهانه هفته دفاع مقدس و به بهانه دغدغه‌ای جدی که هست....

می‌گویند جان و شاکله آدمی در همان سال‌های آغاز زندگی شکل می‌گیرد. پدر و مادرها این گونه خیلی موثرند بر به خیر رسیدن یا به شر افتادن کودکان‌شان.

----

شیرعلی یک شخصیت داستانی ست؛ اما نه یک داستان ساده
شیرعلی یکی از اساطیر حماسه دفاع مقدس ماست؛ اسطوره‌ای کوچک که اگرچه در کلام رزمنده‌ای برای کودک پنج‌ساله‌اش خلق می شود اما بازنمودی از بسیجیان کم‌سن و سال اما پرقدر و منزلت سال‌های دفاع مقدس است.

در این پست اسنادی از سال‌های دفاع مقدس را برای اولین بار منتشر می کنم که بی غایت خواندنی هستند.
و فکر می‌کنم در کنار تجدید خاطرات  و لذت‌های موجود در این اسناد، خیلی برایمان جای تذکر و یادآوری ست و در عین حال به نظر می‌رسد بسیار مناسب کتب درسی به خصوص نامه دوم مناسب کتاب فارسی سال دوم راهنمایی (اول دبیرستان جدید) هستند.