بیلبورد روز مادر
از اساس بیلبورد یا به ترجمه این روزها دیوارنگاره یک مدیای از بالا به پایین است و کمتر به درد ارائه اثر هنری خصوصا از نوع مردمی و فرهنگی آن میخورد؛ خصوصا وقتی بنا بر ساختن باشد.
فریاد از بالا به پایین فریاد قدرت است بر سر مردم. قرائت قدرت است از فرهنگ، از اقتصاد، از هنر...
قدرت معمولا در جهان معاصر قدرت پول است؛ قدرت سرمایه! و احتمالا تنها در واحهای چون جمهوری اسلامی ایران در دل برهوت انسانیت مدرن، رقیبی چون حاکمیت و ایدئولوژی حاکمه برای این قدرت طبیعی پیدا میشود.
بحث نظری اگر بکنیم باید بگویم کاش و صد کاش که حاکمیت ارزشها نمیآمد با مدیایی این قدر بالا به پایین و سرسامآور با مردمش سخن بگوید.
اما وقتی قرار باشد روی زمین حرف بزنیم باید بگویم خدا را شکر که در مقابل مدیای بالا به پایین و قدرتمند سرمایه که روزانه صدها بار تعریف خودش را از عالم و آدم، از مذهب و عقل، از شهوت و میل و البته از مرد و از «زن» بر سر ما آوار میکند، فریاد بلند دیوارنگاره میدان ولیعصر (عج)، یعنی فریاد بلند قدرت حاکمه نظام توحید هم هست
که یادمان بیاورد:
این روز اصلا روز مادر بود... نه روز زن.
یک جنس؛
یک افتراق طبیعی بدون هیچ بالایی و هیچ پایینی.
بدون هیچ ارزش و احترامی بیش از آن که بدیلش یعنی مرد داشت...
و زن تا مادر شد، بهشت خودش را کشید زیر چادرش...
روز مادر مبارک؛ روز مادرمان زهرا مبارک
خدا سایه چادر مادرهایمان را روی سرمان حفظ کند و چادر سفرکردهها را آن بالابالاها سایهبانمان برای روزی کند که در آن سایهای نیست.
پ.ن: این سالها عمیقا از وجود دیوارنگاره غولآسای پایتخت ناراحتم... و تا امروز هم. هرچند مثل خیلی از لاجرمها انگار مجبوریم بپذیریمش. بس که این روزنامه ایران احمق است.
پ.ن۲: خداقوت بچههای خانه طراحان. در میان کلی کارها که میشود وقتی فحش میخورید بیشتر معلوم میشود که دارید کارهای خوبی میکنید.
پ.ن۳: در زندان به همبندانش فرمود اربابهای متفرق بهتر یا خدای واحد قهار!؟ اگر نبود قرائت جمهوری اسلامی از زن که فریاد زده نمیشد قطعا راهی نبود جز این که ارباب سرمایه قرائتشان را فریاد بزنند. میشد تصویر دوم. به قاعده میدان ولیعصرمان میشد تایمز اسکوور نیویورک. و لاجرم به جای گلگلی آرامش بخش دامان چادرش که تا ابد ثروت هست، باید افسون دامن رنگارنگ خلسهآوری میشدید که حتی جای میل و شهوتتان را هم پر نمیکرد؛ بس که از شیطان جز فقر نیآید...