یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

تنها؛ زینب..

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۴۴ ب.ظ

بانو!
این سال‌های دور از شما، هرگاه زینب‌تان سلام‌الله‌علیها می‌خواست سوار  بر محمل شود، قمربنی‌هاشم و علی‌اکبر و البته سیدالشهدا علیهم‌السلام او را کمک می‌کردند. عباس علیه‌السلام زانو می‌زد. علی‌اکبر علیه‌السلام طناب شتر را می‌گرفت و سید‌الشهداء صلوات‌الله‌علیه کمر خواهر و دست‌های او را می‌گرفت تا سوار محمل شود.
یک امشبی، زینب تمام زنان و طفلان را سوار نمود و آخر سر  فقط خودش ماند که سوار گردد. پیش دو لشگر چشم نامحرم...
یاد آن سال‌ها افتاد انگار؛ برگشت و رو به مقتل شهدا صدا زد: « برادرم عباس! علی اکبر! برخیزید که وقت سواری آمده، مرا سوار بر محمل نمایید. 
حسینم برخیز.... »

از روز اول همان سال اولی که وارد هیئت هنر شدم و هنوز سال اول هیئت گذشته بود از ته دل دوست داشتم من هم تصویر بسازم برای محرم امام حسین (ع). دوست داشتم تصویرسازی کنم.... اما خب همیشه نمی‌شد.

اوایل هیئت آن‌قدر که باید آغوش باز نداشت و بعدترها روزهای هیئت آن‌قدر مشغول کارهای دیگر می‌شدیم که وقت نمی‌شد و  البته همه‌ی این‌ها را بگذاریم به حساب بهانه‌هایی که بی‌توفیقی آدم را بپوشاند و آب‌روی آدم را حفظ کند....

یک بار که خیلی از ته دل خواستم و شبی بود و تنها خانه مانده بودم و هیئت هم نرفته بودم و .... خلاصه این شد که شد. روضه‌ای از ریاض بی‌کران عاشورا....

 

این را به خواهرخوانده‌گی پستی که صادق لطفی‌زاده عزیز منتشر کرده است، منتشر می‌کنم. صادقی که روزها و ساعت‌های فراوان با هم می‌نشستیم و قلم می‌زدیم و حرف و .... همیشه پرتوفیق‌تر از من بود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی