- ۱۴ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۴
- ۰ نظر
دوست میداری این امت را؛ دوست میداری! #اربعین
بانو!
این سالهای دور از شما، هرگاه زینبتان سلاماللهعلیها میخواست سوار بر محمل شود، قمربنیهاشم و علیاکبر و البته سیدالشهدا علیهمالسلام او را کمک میکردند. عباس علیهالسلام زانو میزد. علیاکبر علیهالسلام طناب شتر را میگرفت و سیدالشهداء صلواتاللهعلیه کمر خواهر و دستهای او را میگرفت تا سوار محمل شود.
یک امشبی، زینب تمام زنان و طفلان را سوار نمود و آخر سر فقط خودش ماند که سوار گردد. پیش دو لشگر چشم نامحرم...
یاد آن سالها افتاد انگار؛ برگشت و رو به مقتل شهدا صدا زد: « برادرم عباس! علی اکبر! برخیزید که وقت سواری آمده، مرا سوار بر محمل نمایید.
حسینم برخیز.... »
قسمت بود؛ همهاش قسمت بود و در این قسمت انگار کمتر از هر کسی من نقش داشتم.
بار سفر نبستهام. باری هم ندارم. یعنی دیگر بیش از این باری ندارم.
عازم زیارت اربعین حسین بن علی (علیهما صلوات الله) هستم.
خیلی به این سفر دلبسته ام. واقعا ممکن است آرزوی آدم را بدهند.
چه باک که امر به دست کریم است....
حلالم کنید.
این مطلب در تاریخ 5 بهمن 1389 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.
-------------------------