یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

۴۱ مطلب با موضوع «نقدنوشته» ثبت شده است

معماری -به خصوص آن‌چه در تاریخ از آن می‌ماند- دیالوگ اندیشه با اراده و سرمایه است. معماری یک دوران تجسمی قوی از اندیشه است که جز با صرف سرمایه‌ها و اراده، ظهور پیدا نمی‌کند. وقتی از نابه‌سامانی آن حرف می‌زنیم و می‌دانیم سرمایه و اندیشه انباشت کم نداریم، ظاهرا باید سر اتهام را به اراده برآمده از قدرت برگردانیم. حالا این قدرت چه از نهاد حاکمه برآید و چه در بستر فرهنگی و عمومی شکل بگیرد.

این‌جاست که از تاریخ انقلاب اسلامی می‌شود پرسید که چه طور اراده‌ی قدرتی ما را به این‌جا، در حوزه معماری حکومتی و چه اراده عمومی -فرهنگی- ما را به این جا در حوزه معماری عمومی رسانده است؟ ما کجا هستیم؟

Image result for ‫isna photo کاخ مرمر رفسنجانی‬‎

معماری پس از مدرن در ایران را اگر بشود در نوع خاص یا رفتار خاصی جست‌جو کرد شاید بتوان از گونه‌ی نابالغ و کاریکاتوری معماری بدساز پرطمطراق و مزورانه‌ای صحبت کرد که در میان زبان معماران و دانش‌جویان معماری به «معماری کرجی» معروف است. علت این نام‌گذاری نیز مشخص است. شهر کرج در دهه سوم انقلاب اسلامی، توسعه‌ی کالبدی خارج از تصوری را تجربه کرد که نتیجه‌ی مهاجرت بی‌نظیری از سراسر ایران به کرج بود. کرج در این سال‌ها هنوز از استان تهران مستقل نشده بود و به عنوان پشت‌وانه‌ی اقتصادی تهران نیروی کار وسیعی‌ را روزانه به سمت پای‌تخت روانه می‌کرد. همین توسعه جمعیتی بی‌محابای کرج بود که در واپسین سال از همین دهه، کرج با استقلال از استان تهران خود مرکز استانی جدید شد... توسعه بی‌محابای کالبدی و جمعیتی کرج در کنار آفات متعدد و ناهنجاری‌های فرهنگی مشهود و معروفی که برای کرج داشت، در معماری نیز کرج را تجسم نوعی آشوب و هرزه‌گرایی معمارانه کرد.

رهشرهش by رضا امیرخانی

کتاب از سایر رمان‌های رضا امیرخانی بهتر نیست. برای آن‌هایی که امیرخانی و قلم‌ش را دوست دارند انگیزه اول خواندن کتاب رمان جدید امیرخانی بودن است و طبعا آن‌ها بیش‌تر هم به چشم‌شان می‌آید این عدم تجانس.
تا میانه داستان هنوز زبان راوی لنگ است. به خصوص که اصلا در کت آدم نمی‌رود راوی یک زن باشد و مدام تصور می‌کنی که امیرخانی جهان زنان را درک نکرده است. بعدتر با تاکید راوی بر «زن‌م آیا من» کمی تیغ این انتقاد کند می‌شود. هرچند تا آخر کتاب هم نحوه روایت راوی باورپذیری کم‌تری دارد
با تجربه رئالیسم جادویی خفیف کتب رمان‌های قبلی امیرخانی انتظار چند صحنه این چنینی تا آخر کتاب هم‌راه آدم خواهد بود؛ انتظاری که تقریبا محقق نمی‌شود و کتاب خیلی صریح‌تر و مستقیم‌تر از همیشه به معانی ارجاع می‌دهد؛ شاید همین در کنار فضای یخ کتاب موجب اقبال کم‌تر خواننده‌های امیرخانی نیز باشد
کتاب فراز و فرود تقریبا ندارد. نقطه عطف ندارد. نقش خوب و بد جدی هم ندارد. کتاب به کل خاکستری‌ست. این مساله اگر چه می تواند جزو تدابیر نویسنده برای بیان مساله ای دودگرفته و غم‌بار باشد اما بی تعارف از خواندنی بودن اثر کم می کند. باز هم نثر روان امیرخانی به داد می رسد وگرنه...
این ها از باب نثر و سامان کتاب. اما از باب معانی و موقعیت سازی و سوژه؛ کتاب تلاشی نو برای صورت‌مساله‌ای واقعی‌ست. شهرنشینی و چالش‌های آن. توسعه و جنایت‌های آن . تهران و عاقبت آن
مفاهیم خوبی در هم تنیده شده‌اند تا زندگی لیا و علا و تجسم عمل آن‌ها یعنی ایلیا کنار هم دوران غم‌باری با امید اندک را نمایان کنند. کتاب نقد بی‌پروا و گاهی شعارزده‌ای‌ست به زندگی شهری و توسعه آن... آخرش هم با حواله کردن پیشاب بچه به شهر و ستایش کوه‌پناهان کم‌تر می‌تواند توصیه یا نسخه بپیچد برای مخاطب و همه را حواله به زلزله امیدوارکننده‌ای می‌دهد که محتوم تهران و امثال آن است.
کتاب از این نظر با واقعیت صادق است و آخر داستان را با شیرینی و گل تمام نمی کند.
برای من به عنوان معماری که خانواده معماری هم دارد کتاب یک وجه دیگر هم داشت و آن هم میزان نزدیکی یا دوری نویسنده به این قشر و واقعیات چالش‌های حرفه‌ای و زندگی آن‌ها. به نظر تصویری که نویسنده از جهان حرفه‌ای و خصوصی این قشر می‌سازد بیش‌تر شبیه تصاویری‌ست که سیمای کشور در سریال‌های خانوادگی‌ش نشان می‌دهد و با واقعیت فاصله معنادار دارد. دست آخر زمان کتاب که به شهرداری دهه اخیر تهران برمی‌گردد می تواند موج برخوردهای سیاسی را نیز با کتاب برانگیزاند.

View all my reviews

معماری ظرفیت آن را دارد که با زمان و در پس نیازهای جدید توسعه پیدا کند. اصلا بناهایی که در تاریخ منجمد می‌شوند تنها به کار موزه‌ها و میراث فرهنگی می‌آیند. ما در ایران و در بخش بزرگی از جهان که تاریخی اسلامی را دیده است توفیق آن را داریم که با نوع خاصی از معماری زنده در طول سده‌ها روبه‌رو باشیم. مثلا در شرق آسیا، جایی که بناهای عمومی و بزرگ تا خرده‌بناهای شخصی نظیر خانه‌ها جمله با چوب و مصالح سبک ساخته می‌شدند کافی بود تفکر شرقی گذرایی وجود داشته باشد -که داشت و دارد!- تا به این ترتیب کم‌تر معماری توان ماندن بیش از یک سده را نداشته باشد؛ حجم عظیمی از تجربه‌های معماری مشرق زمین به همین جهت فرصت ماندن و با مردمان زمانه ما گفت‌گو کردن را پیدا نکرده‌اند. اما در بلاد اسلامی و به خصوص در ایران ما در کنار تجربه‌ی ساخت‌های مستحکم، یک فرهنگ مهم برآمده از اصول اسلامی نیز وجود داشته که فرصت زندگی سده‌ها را برای گونه‌ی خاصی از بناهای معماری فراهم کرده است. بله. مساجد!

مساجد اسلامی به دلیل قواعد فقهی خاص اسلامی، در کنار جای‌گاه فرهنگی-مردمیِ خاصی که زنده‌گی آن‌ها را تضمین می‌کرده‌، خیلی اجازه دخل و تصرف و تخریب را بعد از برپایی به ما نمی‌دادند. طبعا چنین قدرت بزرگ فقهی و فرهنگی، حتی در زمان تخریب‌های طبیعی و دخل و تصرف‌های سیاسی مقاومت از خود نشان می‌دهد. کم نیستند در معماری اسلامی مساجدی که حتی پس از زلزله و تخریب صد در صد بنا، باز هم از نو ساخته می‌شوند. چرا که اساسا مسجد مادامی که زمین هست و زمان هست مسجد است.... بگذریم از کج‌رفتاری سیاسی و عدم تدبیر در سه چهار دهه اخیر که این را هم دست‌خوش کرده است...

برنامه راز با اجرای مرد دوست‌داشتنی رسانه‌ای انقلاب اسلامی یعنی نادر طالب‌زاده عزیز امشب با موضوع معماری ایران میزبان شخصی بود که به دلیل عدم زیرنویس برنامه مجبور بودم تا انتها صبر کنم تا نام و نشانی از او بیابم، و آخر سر با جست‌جوی محدود اینترنتی در کانال برنامه راز متوجه شدم میهمان امشب‌شان مهندس محمدحسین فرصت است که برای صحبت در مورد معماری ایران -مطابق رویه برنامه راز برای رسیدن به تصویری از امکان بزرگ تمدنی ایران اسلامی در افقی روشن- دعوت شده است.

تا انتهای برنامه سعی کردم فرازی منطقی پیدا کنم که در ادبیات جناب فرصت من را به عنوان یک اندک آشنا در عرصه معماری هم‌راه کند و تصورم را نسبت به ذهنیت گوینده و جهان‌بینی‌ش تعدیل کند؛ اما دریغ نشد که نشد...
فرصتی آمد و فرصتی از دست رفت. فرصتی که مگر چند بار در سال رخ می‌دهد تا از دریچه‌ی جام جم از معماری ما و بیماری‌ش بگوید.... نقدا تنها چند جمله از مهملات که در برنامه شنیدم را نقد می‌کنم؛ تنها چون فکر می‌کنم حیف است «راز» نادر طالب‌زاده هم توسط اهل بازار و ادعا مصادره شود و از سودمندی و عینیت‌ش که وام‌دار عینیت انقلاب اسلامی‌ست فاصله بگیرد.

مهدی کاوه در پاسخ گفت‌گویم در پست قبل برایم دوچندان نوشته است. از حوصله‌اش تشکر می‌کنم؛ هرچند نشان می‌دهد که سخت کار از کار گذشته است و با شعر و شاعری هم نمی‌شود چیزی را دیگرگون نشان داد. در عجب‌م از روندی که به فهم و منطق مردم سرزمین ما در این سال‌ها رفته است. پیش از طرح چند پاسخ به نکات مهدی، لازم است اول یک نکته مهم را یادآور شوم.

دوستان من! تقطیع هر متنی یک جنایت است که وقتی انجام می‌دهید در حق خودتان و فهم خودتان روا می‌دارید. این که شما از پاسخ کسی، به جای درک کلی هر فراز، کلیدواژه‌ها و عبارات خاص را می‌فهمید، شروع‌ش از خوانش بد است که سبقه در مدرسه‌های ابتدایی دارد. بعدتر به خودتان اجازه تقطیع می‌دهید و این بار هرچه بخواهید را می‌شنوید و هرچه را نخواهید رها می‌کنید؛‌ این جنایتی دیگر که خیرهای زیادی را از انسان سلب می‌کند. کافی‌ست با همین دست فرمان، به اخبار و داده‌ها و رسانه‌ها و دوران‌ها هم نگاه کنید و گوش فرادهید؛‌ دیگر کار از کار گذشته است... شما در سراشیبی الیناسیون در حرکت‌ید! کافی‌ست جلوتر بین رسانه‌ها هم برای خودتان ارزش‌گزاری کنید -که هست- پس تقطیع اخبار خاص زندگی و دانش شما را پر خواهد کرد. شما در این مسیر بینایی خود را از دست می‌دهید....

برادر خوبم مهدی کاوه! اگر نبود پاسخ‌های نادقیق و تقطیع‌گر شما که نشان از خوانش بد و عدم فهم پاسخ‌های من نداشت و با متنی برآمده از یک اندیشه منسجم روبه‌رو بودم، هرگز وظیفه پاسخ مجدد به شما را نداشتم و به رسم ادب به تشکر بسنده می‌کردم چرا که نشان می‌دادی دقیقا می‌فهمی که چه می‌گویی! اما با نحوه ارائه جواب‌هایت بار دیگر بر من اثبات‌ کردی که از روبه‌روشدن با واقعیت مخاطب‌ت به کل دوری می‌کنی.... چیزهایی که می‌نویسم نه لزوما جواب حرف‌های واگرای شما که نقدی بر نوع برخورد شما با دیالوگ‌ست. این نوشته‌های کوتاه بیش‌تر کلیدواژه‌هایی برای جست‌جوست و طبعا ادامه در پست دیگری ادامه نخواهد داشت.

دوستی از بچه‌های دانش‌گاه هنر که سال‌هایی در بسیج دانش‌گاه مشغول فعالیت بوده و در موضوعات دانش‌جویی هم فعالیت خوبی دارد به تازه‌گی در صفحه‌ی اینستاگرام خود با اعلام رای‌ش به شیخ حسن روحانی استدلال‌هایی نه‌گانه منتشر کرده است و در مقام دوستی خواسته تا بدون هیچ عیبی او را نقد کنند و دیالوگ کنند. سابقه آشنایی من با این عزیز چنان هست که اگر تنها برای خودش‌ بود زحمت نمی‌دادم و نقدی نمی‌نوشتم ؛ چرا که بین ما گفتنی‌ها احتمالا به خوبی گفته شده، اما برای اذهان کسانی که مورد خطاب برادر عزیزم مهدی کاوه هستند، لازم دیدم چندخطی پاسخ به اجمال بنویسم. به طور کلی از گفت‌گو در زمینه‌هایی این‌چنین سخت استقبال می‌کنم و باور دارم که خود همین شکافی که مانع گفت‌گوست خود دلیل جمله علت‌هاست....

آقا مهدی کاوه در صفحه اینستاگرامت نوشته‌ای و بعد هم ۹ دلیل آورده‌ای که بد نیست کسانی که این مطلب را می‌خوانند اصل دلایل جناب مهدی کاوه را هم بخوانند: (https://www.instagram.com/p/BTzpJWQBwsp/?taken-by=mahdikave)

دوست من، مهدی خان کاوه و سایر بزرگ‌واران هم‌دانش‌گاهی و هم‌رشته‌ای!

اگرچه آن‌چیزی که مهدی نوشته همه چیزها نیست و شاید هزار و یک دلیل دیگر هم بشود برای رای دادن یا ندادن به کسی آورد اما در جواب همین چند نکته این مختصر را می نویسم تا دیالوگی کرده باشیم:

این روزها در ادبیات فضای مجازی هشتگ یعنی # که صدالبته در واقع نماد عدد (Number Sign) است به عنوان یک کلمه و نماد معنادار پذیرفته شده است. شما با درج # در کنار یک عبارت متنی آن را به یک گزاره قابل ارجاع، به یک ایندکس تبدیل می‌کنید. با همین علامت موج‌های شبکه‌ی مجازی راه می‌اندازید و خودتان را در صدر لیست تحول و گردش فضای مجازی (Trend) جا می‌دهید... به ظاهر همه چیز دارد نو به نو می‌شود. تعاملی جدید، ابزارها و ادبیاتی جدید و صدالبته جهانی جدید.

1-t7BQt0ULjU1XNUsBBl7Tdg.png

دغدغه معماری اسلامی این روزهای کشور ناشی از فقدان چیزهایی‌ست. بزرگان فکری و فرهنگی کشور، سال‌هاست زنگ خطر اضمحلال هنر و معماری اسلامی را در وانفسای امور معاصر حاکم بر این عرصه‌ها به صدا درآورده‌اند. اما تا جای‌گزینی درست وجود نداشته باشد صحبت از این دغدغه راه به جایی نمی‌برد و مسیر رسیدن به جای‌گزین درست شاید از مسیر نقد درستی از وضعیت فعلی معماری و هنر کشور بگذرد. شاید اگر انقلاب اسلامی ایران نبود، باید بی‌تعارف از عدم امکان بازآفرینی معماری موسوم به معماری اسلامی سنتی از منظر فرم و مصالح و سامان‌ نیازها در تناسب با واقعیت‌های زمان خودمان صحبت می‌کردیم، اما انقلاب اسلامی که خود با وجود برخاستن از خاست‌گاهی سنتی و دینی در تناسب با دنیای جدید راه‌کارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وسیعی‌ پیش پای مردم ایران گذاشت، امید امکان زنده‌کردن معماری اسلامی را به نحوی دیگر زنده می‌کند. معماری اسلامی جهان معاصر -حداقل شاخه ایرانی آن- بی‌شک معماری انقلاب اسلامی خواهد بود و نه معماری اسلامی.

متن مشترک وین به رغم خطوط قرمز تعیین‌شده و شاید به طمع و امید تسلیم رهبری و در عمل انجام شده قرار دادن او و مجلس شورای اسلامی، در هتل کوبورگ میان دولت‌مردان ایرانی و شش قدرت جهانی تنظیم شد. متنی که جریان دولت تلاش دارند بدون درنظرگرفتن رویه قانونی، آن را توافق بنامند و دهان منتقدان را ببندند. و البته متنی که متاسفانه هنوز برخی از دردمندان اخلاق‌مدار داخلی حواس‌شان نیست ‍(۱) که رد آن از سوی رهبری یا مجلس هزینه کمی ندارد و تصور کرده‌اند که یک گفت‌گوی شبانه دوستانه ساده میان کری و موگرینی بوده و همین... هرچند خدا را شکر مجلس متعهد است که در صورت عدم مطابقت این سیاهه با خطوط قرمز انقلاب اسلامی آن را غیرمعتبر اعلام کند و رهبری هم به سیاق صراحت الاهی این سال‌هایش یقینا منافع ملت را معامله تخواهند کرد و تنها کار برای انقلاب سخت‌تر شده است و ضیافت جام زهری و ...... اما این‌ها و اصلا کل توافق آن چنان مهم نیست که در مقابل رسانه‌ها پر از خبر‌هایی می‌شود که  از شادی عده‌ای از مردم بعد از توافق وین مخابره می‌کنند.