یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

وطن مفهوم عجیبی‌ست.
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد....
...و پرورش یافته باشد.
این سال‌ها که تب ایران و ایرانی‌گری و تمدن اسلامی و ده‌کده جهانی و ..... داغ است و هر کس از ظن گروه و دسته و طبقه خودش با موضوع مواجه می‌شود و ظاهرا دعوا سر لحاف ملاست، جست‌جوی وطن دوچندان تازه‌گی و اهمیت دارد. ما در کدام نشئه زاییده شده‌ایم ‌ نشوونما کرده‌ایم و پرورش یافته‌ایم که حالا در این غربت‌کده به آزمون آموخته‌ها گماشته‌شده‌ایم؟ اصلا ما که نه، این گیاهان ، این قطرات باران ، این کوه‌ها و دریاها، این جنبده‌گان کجا چنین آموخته‌اند که در مسیر تکوین خود این قدر بی‌ابهام و مصمم در حرکت‌ند؟
این قوای بزرگ درون ما، حواس ما، توانایی‌های جسمی ما، دوست داشتن‌های ما، فهمیدن‌های ما، قدرت نطق و اندیشه ما، میل و شهوت و طمع ما، اخلاق و ایثار و برتری‌جویی ما، کجا شکل گرفته ست که حالا دارد این قدر استادانه تن‌های ما را در میان حوادث زنده‌گی نگه می‌دارد و به پیش می‌برد؟
وطن ما کجاست؟ جای‌باش ما که در انتظار ماست.....

این وطن مصر و عراق و شام نیست 
این وطن جایی است کاو را نام نیست .....

SharedScreenshot.jpg

دغدغه معماری اسلامی این روزهای کشور ناشی از فقدان چیزهایی‌ست. بزرگان فکری و فرهنگی کشور، سال‌هاست زنگ خطر اضمحلال هنر و معماری اسلامی را در وانفسای امور معاصر حاکم بر این عرصه‌ها به صدا درآورده‌اند. اما تا جای‌گزینی درست وجود نداشته باشد صحبت از این دغدغه راه به جایی نمی‌برد و مسیر رسیدن به جای‌گزین درست شاید از مسیر نقد درستی از وضعیت فعلی معماری و هنر کشور بگذرد. شاید اگر انقلاب اسلامی ایران نبود، باید بی‌تعارف از عدم امکان بازآفرینی معماری موسوم به معماری اسلامی سنتی از منظر فرم و مصالح و سامان‌ نیازها در تناسب با واقعیت‌های زمان خودمان صحبت می‌کردیم، اما انقلاب اسلامی که خود با وجود برخاستن از خاست‌گاهی سنتی و دینی در تناسب با دنیای جدید راه‌کارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وسیعی‌ پیش پای مردم ایران گذاشت، امید امکان زنده‌کردن معماری اسلامی را به نحوی دیگر زنده می‌کند. معماری اسلامی جهان معاصر -حداقل شاخه ایرانی آن- بی‌شک معماری انقلاب اسلامی خواهد بود و نه معماری اسلامی.

متن مشترک وین به رغم خطوط قرمز تعیین‌شده و شاید به طمع و امید تسلیم رهبری و در عمل انجام شده قرار دادن او و مجلس شورای اسلامی، در هتل کوبورگ میان دولت‌مردان ایرانی و شش قدرت جهانی تنظیم شد. متنی که جریان دولت تلاش دارند بدون درنظرگرفتن رویه قانونی، آن را توافق بنامند و دهان منتقدان را ببندند. و البته متنی که متاسفانه هنوز برخی از دردمندان اخلاق‌مدار داخلی حواس‌شان نیست ‍(۱) که رد آن از سوی رهبری یا مجلس هزینه کمی ندارد و تصور کرده‌اند که یک گفت‌گوی شبانه دوستانه ساده میان کری و موگرینی بوده و همین... هرچند خدا را شکر مجلس متعهد است که در صورت عدم مطابقت این سیاهه با خطوط قرمز انقلاب اسلامی آن را غیرمعتبر اعلام کند و رهبری هم به سیاق صراحت الاهی این سال‌هایش یقینا منافع ملت را معامله تخواهند کرد و تنها کار برای انقلاب سخت‌تر شده است و ضیافت جام زهری و ...... اما این‌ها و اصلا کل توافق آن چنان مهم نیست که در مقابل رسانه‌ها پر از خبر‌هایی می‌شود که  از شادی عده‌ای از مردم بعد از توافق وین مخابره می‌کنند.

این یادداشت را ۲۱ خرداد ۹۴ نوشتم و برای انتشار به یانون‌دیزاین دادم. بعدتر خبرگزاری‌ها هم بازنشرش کردند. محض ماندن در سابقه این پرونده معماری انقلاب اسلامی به عنوان دومین یادداشت این پرونده این‌جا بازنشرش می‌کنم....

———-

ساختمان جدید حرم امام خمینی (ره) ۱۴ خرداد با حضور مردم افتتاح شد. از انتشار اولین تصاویر رسانه‌ای از کالبد حرم تا ورود مردم به حرم یک هفته‌ای انتقادات و گفت‌گوهای رسانه‌ای متفاوتی پیرامون این ساخت و ساز جدید ایراد شده بود که هیچ کدام مسؤولان مربوطه را مجاب نکرد. دست آخر مسؤول مستقیم قضیه با حضور در بخش گزارش خبری شبکه دو با دفاع کامل از تصمیمات و معماری حرم آن را معماری ایرانی-اسلامی درخور امام و انقلاب دانست که به هیچ وجه صفات مسرفانه زیبنده آن نیست و حتی در نسبت با معماری آن، به شهادت متخصصان هزینه‌هایی نصف هزینه عرف را در پی داشته است. و این یعنی صرفه‌جویی زاهدانه در ساخت حرم امام!

معماری ایرانی اسلامی!

این کلمات چماقی بود که مسئولان امر تقریبا هر منتقدی را با آن شتم و از صحنه بیرون کردند. فارغ از این که کمتر منتقدی انتقاد خود را معطوف به این ادعا کرده بود و انتقادات بر روی حرکت مسرفانه و تجملاتی حرم امام در ساخت و ساز آن تاکید داشتند. اگرچه مسئولان امر به شیوه‌های مرسوم بدون توجه به این انتقادات در فرافکنی‌های خود حتی تمام مجموعه شهرآفتاب و سازمان‌های خدماتی تاسیس شده را موضوع بحث منتقدین جلوه دادند و منتقدین را به مخالفت با خدمت‌گزاری به مردم و احترام به امام متهم کردند اما از آن‌جا که عمده توجه مخالفین و منتقدین به معماری بخش آرام‌گاه امام و تجمل آن بود و در جواب نیز مسئولین با ادعای ایرانی اسلامی -این ادعای همیشه‌گی مستعمل این روزها- دهان منتقدین را بستند، در این یادداشت سعی داریم بررسی کنیم که این صفت‌ها و ادعاها تا چه میزان با واقعیت معماری حرم امام خمینی (ره) تطبیق دارد!؟

پس طبعا این یادداشت یک یادداشت فنی و نه سیاسی‌ست که تنها به گوشه‌ای از مسائل فنی می‌پردازد و نه حتی همه نقد فنی ممکن بر این بنا، و اگر کسی مایل است از منظری فرهنگی- دینی و یا سیاسی‌تر به مساله نگاه کند کافی‌ست مجموعه انتقادات این روزها را مرور کند و یا در اشاره قدرت‌مند رهبری در سخن‌رانی روز ۱۴ خرداد دقت کند.

انقلاب اسلامی نشان داد که می‌شود خیلی چیزها را بازتعریف کرد. خیلی عادات و خاطرات را از طول تاریخ بیرون کشید و بازخوانی کرد و فقیهانه با آن‌ها روبه‌رو شد و با تصمیمی جدید انتخاب‌هایی جدید گرفت. از این نظر نمی‌توانیم انتظار معماری انقلاب اسلامی را نداشته باشیم. معماری انقلاب اسلامی بی‌شک با معماری اسلامی -به معنای عرفی دانش‌گاهی‌ش که نوعی سنت‌گرایی‌ست - تفاوت خواهد داشت.

اگر صفویه در پس اثبات شیعه به عنوان یک حکومت و البته در حد و حصر اندیشه ملوک خود راه اثبات سیاسی‌ش را در ساخت معماری‌های عظیم و پرکار صفوی می‌بیند انقلاب اسلامی از آغاز جور دیگر نظام شیعی خود را به دنیا نشان می‌دهد. امام خمینی مردی که شاید کم‌تر کسی در این که آگاهانه انتخاب می‌کرده‌است، ابهام داشته باشد، از آغاز چه در قم چه در فرانسه و چه در تهران نشان می‌دهد که عظمت حکومت‌ش را در بناهای رفیع و تزئینات نمی‌بیند. اگرچه ممکن است بگویند  زمان این حرف‌ها هم گذشته بوده است اما مگر حکام عرب تا همین امروز برای کاخ‌ها و برج‌های‌شان گران‌ترین و مفرطانه‌ترین معماری‌ها را به کار نمی‌گیرند؟ یا مگر پهلوی از عیاشی و تجمل و تزویر چیزی کم می‌گذاشت؟ اما امام خمینی از آغاز به ساده‌ترین و بی‌آلایش‌ترین‌ها بسنده می‌کنند. 

مدت‌هاست می‌خواهم پراکنده در مورد معماری انقلاب اسلامی (و نه معماری اسلامی) بنویسم. چیزی که کم‌تر جامعه دانش‌گاهی انگیزه دارد به آن بپردازد و باورمندان به انقلاب اسلامی هم کم‌تر تا کنون به آن نزدیک شده‌اند. دانش‌کده‌های معمازی کمی عقب‌تر از تاریخ هستند و پیش‌روترین آن‌ها، آن هنگام که بخواهد به هنر و معماری معاصر بپردازد نهایتا دوران پهلوی اول و دوم را می‌بیند. در واقع دانش‌گاه‌های ما به جای آن‌که در پی حل مسائل کشور باشند محتاطانه سعی می‌کنند بگذارند تا تاریخ و گذر زمان بار رسالت‌شان را از دوش بردارد. منتظرند تا انقلاب اسلامی‌ هم آن‌گونه معاصر بشود که تاریخ خودش آن را قضاوت کند و این یعنی تمام آن‌چه سواد سیاه دانش‌گاه می‌شود، برای به کار نیامدن است....

سعی می‌کنم گاه‌گاهی پراکنده از معماری (و شاید گاهی عمومی‌تر هنر) انقلاب اسلامی بنویسم و برای همین این سرفصل را به طور خاص درست کردم.

دیروز خبری در رسانه‌های جمعی منتشر شد. آقای مهدی مطلبی، از فعالان فرهنگی-سیاسی و جوانی حوزوی در سانحه‌ای رانندگی در مسیر یک همایش سیاسی فرهنگی به رحمت خدا رفتند. کسانی که نمی‌شناختندش - مانند نویسنده - از مجموعه اخبار و کامنت‌های وب‌سایت‌های خبری متوجه شدند که آدم خوب و مخلصی بوده‌است که همت این روزهای‌ش را بر آگاهی‌بخشی مردمی در موضوع هسته‌ای قرار داده و حتما برای مغفرت‌ش از درگاه خدا طلب کردند. اما عجیب آن‌که برخی از رسانه‌ها او را شهید یا شهید راه روایت مقاومت هسته‌ای خوانده بودند!

لفظ شهید اگرچه در ادبیات ما به معانی مختلف وارد است و در ادبیات دینی نیز به مجموعه‌ای از مجاهدان راه خدا که در این راه به بذل جان می‌روند اطلاق می‌شود اما در ادبیات عامه به کشته‌شد‌ه‌گان در قتال و معرکه‌ی جنگ یا کشته‌شدگان به دست دشمنان حق در راه خدا گفته می‌شود. طبعا در طول تاریخ، مردم مسلمان ما نیز همه احادیثی که ناظر بر شهید بودن محب آل علی (ع)  یا شهید بودن مجاهد در راه خدا حتی در بستر یا شهید بودن کسی که در راه طلب روزی حلال برای عیال‌ش بمیرد را خوانده‌اند و توجیه‌کنندگان نیاز به یادآوری این احادیث زیبا ندارند اما همیشه استعمال لفظ شهید به سیاقی فرهنگی برای تفکیک میان مجاهدان معمولی یا همان مرحومان شاهد با شهیدان معرکه قتال بوده است.

برای شیفته‌گان انقلاب اسلامی و عاشقان امام خمینی سخت است صحبت کردن در مورد خاری در گلو. دیدن خاری در چشم. اما تاریخ نشان می‌دهد که سکوت و سکون مردابی بستر مناسبی برای نشو پلیدی‌هاست. ناگزیر باید حرف زد. هرچند خار در گلو با سخن‌ گفتن دو چندان جراحت به بار می‌آورد.

***

سال‌هاست که پس از رحلت امام خمینی (ره) و به احترامی اخلاقی بیت امام داریم. بیت امام در تعریف اولیه یعنی خانواده نسبی امام خمینی کبیر. یعنی در ابتدا تنها خانواده ایشان مورد نظر بودند اما چندی بعد و با رحلت آن مرد خوب و ساده، به معنایی وسیع‌تر به یک خانواده بزرگ اطلاق شدند و کمی‌ بعدتر با وصلت‌های خانوادگی متعدد با هزارفامیلی روبه‌رو شدیم که دیگر به خانواده نسبی امام منحصر نبود. این خانواده‌ها در جریان طبیعی انقلاب اسلامی، نه از میراث مادی امام دست خالی و دل‌آرام ما که از صدقه سر وصلت‌های خانوادگی‌ خاص و رانت‌های مختلفی که دوره‌های سازنده‌گی و اصلاحات برای شان درنظرگرفتند آرام آرام در کنار چند خانواده بزرگ دیگر به سلسله‌‌های ذی‌نفوذ و ثروت‌مند و البته با اختلافات فکری متعدد با آرمان‌های امام خمینی بدل شدند. طبعا این‌ها همه دیگر حتی نسبت خونی و نسبی روشن یا نزدیکی با امام هم نداشتند اما به اعتبار بیت امامی و نسبت‌های هزارفامیل جای‌گاه‌های محکمی در این نظام پیدا کرده بودند. ما هنوز از سر اخلاقی عجیب به این اشراف‌زاده‌گان -متاسفانه در مواردی بدون‌ شرف- احترام می‌گذاریم.

خدا رو شکر که دوباره شروع شد.... کم کم خودمان هم داشتیم سرد و بی‌تفاوت می‌شدیم انگار... سعی می‌کنیم در خود جلسه یک توضیحی از چرایی این تاخیر بدهیم. جلسه بیست و سوم, باز هم در سالن فارابی دانش‌کده هنرهای کاربردی دانش‌گاه هنر برگزار خواهد شد.

جلسه بیست‌و‌سوم حلقه هنر یکشنبه بیست‌و‌هفتم اردی‌بهشت ماه ۹۴، با ارائه و گفت‌گو پیرامون مجموعه پوسترهای «تاقاف» از آثار گرافیکی استودیو سه‌در‌چهار همراه خواهد بود..

این جلسه را یادبودی از هنرمند جوان و انقلابی عزیز، مرحوم حسین احمدی سخا تلقی می‌کنیم که به تازگی از جمع ما رفته‌است.... مرحوم سخا در تدوین مجموعه «تاقاف» نقش موثری داشتند.

مرگ‌ در سنین بالا آیات متشابه است اما مرگ جوان‌ترها محکم....

وقتی می‌شنویم که پیرمردی دنیا را بدرود می‌گوید -آن‌قدر برای‌مان طبیعی‌ست- خدابیامرزی‌ش را بدون فاصله می‌گوییم و مرگ را از خود دورتر می‌بینیم. اما وقتی جوانی می‌رود سوال همیشه این است: چرا ؟! 

مرگ نزدیک است. به پیر و جوان . به مرد و زن. به بیمار و سالم. به ثروت‌مند و فقیر.

خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ... 

حسین سخا رفت. جوان لاغر دوست‌داشتنی یه‌لاقبایی که هیچ ادعا نداشت. کارهای زیادی از دست و ذهن‌ش برمی‌آمد اما به روش گم‌نام‌های تاریخ کم‌تر انگیزه ابراز وجود داشت.