یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

جشن(!؟) تولد

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۹ ب.ظ

بچه که بودیم؛ به ما فهمانده بودند که حیات یک لطف بزرگ است از جانب خداوند. برای همین همیشه تولد برای ما شگفت انگیز بود. در تولدها این تو بودی که باید با ذخیره عیدی‌ها و سرمایه‌های‌ت برای خانواده کیک می‌خریدی و شکر «بودن»ت را به جا می‌آوردی. خبری از جشن و مراسم و مهمان و ... نبود. خانواده دور هم جمع بود و تو کیک می‌خریدی! البته خانواده‌های ما هم جمعیت خودشان کافی بود برای یک دورهمی و کیک خوردن!

تازه تولد را نه به تاریخ تولدت که به تاریخ تولد بزرگی که نام‌ت از او گرفته شده می‌گرفتند. مثلا اگر «علی» بودی، ۱۳ رجب‌ها به پاس تولد امیرالمومنین و شکر بودنت به خانواده کیک می‌دادی و اگر «فاطمه» بودی کیک روز مادر پای تو بود! اگر هم نامی داشتی که در تقویم ایران جایی نداشت، سرگردان بودی و روزی از تقویم را به لطایف‌الحیلی برای خود می‌کردی؛ قطعا غیر از روز تولد شمسی خودت! مثلا مال من عید فطر بود. تا مدت‌ها فکر می‌کردم، بشیر عیسی روز عید فطر به دنیا آمده است...
حسرت آن سال‌ها عجیب و عمیق بود. هنوز در دنیا جا نیافتاده بودی و حالتی از خوف و غم و شادی و ...و حتی غربت این وسط و هر ساله می‌آمد. یادم هست که آن روزها کسانی -محدود در اطراف ما- جشن تولد می‌گرفتند؛ نه به وسعت و شدت امروز اما در هر صورت همیشه برای ما و در ذهن ما نماد بی‌فرهنگی بود این تولد گرفتن‌ها !
بعدها که بیش‌تر در دنیا جا افتادم راستش را بخواهید دل‌تنگ همان غربت هستم... یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های کوچکی‌م را همین تولدهای وارونه می بینم. تولدهایی که تو باید شکر «بودن» می‌کردی؛ با حال دادن به دیگران!
اما حالا همه چیز انگار وارونه شده
جشن تولد می‌گیرند؛‌ حتی مذهبی‌ها! احتمالا با حق به جانبی و سوال «مگه شادی چه عیبی داره!؟»
یادم هست تولد غمگین‌ترین روز سال بود برای ما. واقعا هم روز سختی‌ست... بدیل مرگ است انگار
پدر و مادرهای حالا شک دارم برای شکر! که بیش‌تر انگار واقعا برای شادی و خوشی تولد می‌گیرند. یعنی سعی می‌کنند روز تولد را برای بچه و برای خودشان شاد کنند. چرا؟ من این تلاش برای تزریق شادی به زندگی‌هایی که انگار شاد نیست یا نبوده است را سخت متوجه می‌شوم.
ما در آن روزها غرق شادی بودیم و تولد تلنگری بود که حواست‌ هست روزی مثل امروز گرفتار این جا شدی‌ها! دل نبند!
اما این روزها انگار غرق غمیم و تولد فرصت تنفس کوتاهی‌ست... فرصتی برای فراموشی.

من این تولدها را دوست ندارم.

پ.ن۱: سخت‌تر فهم تولد گرفتن برای بزرگ‌ترهاست. منظورم مثلا پاس‌داشت پدربزرگ فامیل نیست. منظورم تولد گرفتن پسرها و دخترهای بزرگ در جمع دوستان و خانواده است. تولد برای هم‌سر گرفتن است. این یکی را واقعا و هیچ جوره متوجه نمی‌شوم. احتمالا مشکل از من است!
پ.ن۲: تا می‌توانید برای یک‌دیگر هدیه بخرید و به هم لطف کنید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی