از علاقهها تا محدودیتها
ببینید من فکر میکنم برای آدمهای بالغ عاقل، روی یک خط صاف، سه تا نقطه، سه تا منزل هست! این یعنی وسط این نقطهها و پس و پیششون چهار تا بازه وجود داره. تقریبا این طوری:
««___۲۰ سالگی___۲۵سالگی___۳۰ سالگی___»»
این یعنی چی؟
این یعنی شما که داری این رو میخونی یا الان در یکی از منزلها هستی یا در بازهها؛ و این که بفهمی دقیقا کجا هستی خیلی مهمتر از هر چیز دیگهست!
حالا چرا این رو میگم؟ برای این:
اون طور که من میفهمم، آدمها
تا قبل ۲۰ سالگی فرصت دارند با «علاقههاشون» تصمیم بگیرن و جهانشون رو «مزه کنن»!
۲۰ تا ۲۵ میتونن رو استعدادشان حساب کنن و با «تواناییهاشون» جهان رو «بسازن».
۲۵ تا ۳۰ چشم باید بگردونن و با «فرصتهاشون» همراه بشن و جهانشون رو «بپذیرن»!
و بعد از ۳۰ باید رو واقعیتها و «محدودیتهاشون» حساب کنند و جهانشون رو «تحمل کنن»!
این تصویر رو نباید تیره دید! اگر واقعی ببینینش اتفاقا خیلی شورانگیزه.... یک نظم عجیب و حسرتبرانگیزی هست در همین هندسه به ظاهر ساده خیلی پیچیده!
چندتا قانون داره این نظم مثل قوانین نیوتون:
اول: این که راه فراری نیست و این شرایط تغییر نخواهد کرد! حداقل نباید روی راه فرار برنامهریزی کرد؛ اصلا اسمش راه فراره!
دوم: تو هر منزل و بازه طبق قاعدهش عمل کنی بُردی! نه حسرت منزل قبل نیازه و نه وسواس موفقیت یا عدم موفقیت.
سوم: تو هر منزل سعی کنی طبق قاعده منزل قبل عمل کنی، به قاعده منزل بعد دچار میشی!
از بین اینها، این قانون سوم خیلی خیلی مهمه. و یک جورایی شبیه قانون عکسالعمل نیوتونیه. صدمرتبه ناعادلانه تر!! و به عدل حقیقی نزدیکتر.. اکثرا اما از همین جا میخوریم!
مثلا تو کار: تا هنوز دانشگاه نابودت نکرده و هندسه استعدادهات رو محدود نکرده، یعنی همون زیر ۲۰ فرصت داری بری سراغ علاقهت
بعدش تا هنوز مهر لیسانست خشک نشده یعنی قبل ۲۵ وقت داری خودت رو سریع یک وارندازی بکنی و سر نخ استعدادت رو بگیری و وارد کاری بشی که براش ساخته شدی!
بعدترش تا هنوز ارتباطات دانشگاهی و جوامع فعالی که در دوران درس و مشق تجربه کردی باقیه یعنی قبل ۳۰ هنوز فرصتهایی پیش پات هست که باید به یکی بله بگی و بری سراغ کارت!
و آخرش اگر گذاشتی ۳۰ بگذره و فرصتی نموند، وقت بله گفتن به واقعیتهای محدودکننده زندگیه. اینجا دیگه فقط مهمه «کار» کنی. چه کاریش اصلا مهم نیست.
یا مثلاً تو ازدواج: تا قبل ۲۰ برو سراغ عشقت! محل دنیا هم نذار...
اگه جنمش رو نداشتی یا خلاصه نشد، ۲۰ تا ۲۵ وقتشه همسرت رو بسازی. مهم نیست قبل نمیشناختیش، این سن میشه رو استعداد حساب کرد و زندگی رو ساخت....
اگر دست دست کردی ۲۵ تا ۳۰ یک سری فرصت بهت معرفی میشه و پیش روت میاد، یکیشون رو بردار و برو... هر چی باشه فرصت همسریتونه!
این منزل که گذشت دیگه فرصتی نیست. حالا محدودیت میاد وسط. حالا دیگه اصلا حتی تناسب هم مهم نیست. اگر لازمه همسر داشته باشی هر کس در محدودیتت بگنجه بهترین انتخابه.
مثال «کار» رو خیلیها نمیفهمن؛ یعنی ماشاالله این کشور اونقدر ثروت نهفته داره که هنوز «کار» دغدغه خیلیهامون نشده که وقتی اینها رو بخونیم بتونیم باورش کنیم.
اما مثال «ازدواج» رو فکر کنم خیلیها میفهمنش.... مرد و زن هم نداره