معدن سخا؛ حسین (ع)
مرگ در سنین بالا آیات متشابه است اما مرگ جوانترها محکم....
وقتی میشنویم که پیرمردی دنیا را بدرود میگوید -آنقدر برایمان طبیعیست- خدابیامرزیش را بدون فاصله میگوییم و مرگ را از خود دورتر میبینیم. اما وقتی جوانی میرود سوال همیشه این است: چرا ؟!
مرگ نزدیک است. به پیر و جوان . به مرد و زن. به بیمار و سالم. به ثروتمند و فقیر.
خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ...
حسین سخا رفت. جوان لاغر دوستداشتنی یهلاقبایی که هیچ ادعا نداشت. کارهای زیادی از دست و ذهنش برمیآمد اما به روش گمنامهای تاریخ کمتر انگیزه ابراز وجود داشت.
جوانی که کم حرف بود و بیشتر گوش میکرد اما انگیزه داشت تعقیبات نمازهای یومیهاش صحیفه امام بخواند؛ آن هم با صدای بلند و با تکرار لحن ساده و بیروش خمینی کبیر... که باور داشت بدون لحن او این کلمات یک مرحله دیگر از معنای خودشان دورتر میشوند. دوستانش به شوخی و جدی و به قصد ذکر برایش میخواندند: ای شه وفا حسین (ع)... معدن سخا حسین (ع)... میکشی مرا حسین (ع)...
سخا کتاببخوانیم دغدغهاش بود و باور داشت که ما میتوانیم. عاشق سید آوینی بود؛ و عاشق پیر جماران و شیفته مرحوم آیت الله مجتهدی... خوب هم صدای همه را درمیآورد. آن زمان که انگیزههای اولیهای برای کار در عرصه گرافیک انقلاب اسلامی و اسلام در فضای وب جرقه میخورد و مد بود که گرافیستهای وبی انقلابی نام ادوات جنگی را به عنوان امضای خود انتخاب کنند سخا هم باروت شد! واقعا هم باروت بود.
روزی که سخا ما میتوانیم ها را شروع کرد هنوز هیچ کس به درستی نفهمیده بود دردی که باید هنر به خدمت درمانش بیاید عدم باور ملیست. درد نتوانستنهاست.... بعدتر دیدیم که این ناتوانانگاری ما را به چه زمانهای رساند. حسین سخا بدون ادعا اما دوراندیشانه اینها را میدید؛ لااقل کارنامهاش میگوید که چه آگاهانه و چه فطری، اینها را میدیده است.
به توصیه اهل طبابت خوب غذا میخورد؛ هرچند بنا نبود از دنیا خیلی بارش را سنگین کند و دست آخر هم با پیکری نحیف و دلی بزرگ به دیدار حق رفت....
از حسین اگر تنها یک چیز برای ما بماند همین چند جمله آغازین سری جدید وبلاگنویسیش بس است. اینها حسین را آنچنان که بود توصیف میکند:
« به هزار و یک دلیل مجبور شدیم دوباره از نو شروع کنیم
اگر لازم باشد هزار و یک بار دیگر هم اینکار را انجام میدهیم
یا علی »
---
پ.ن: یک سالی یانون را رها کرده بودم. و در تمام این یک سال پست آخر یانون یاد مرگ بود. حالا با شروع دوباره یانون یاد مرگ کردیم....مرگ، زیبای شگفت آور عجیبیست.