خانه؛ ظرف ترفیع ذکر الاهی
خانه و خانهسازی یکی از مهمترین موضوعات مورد نظر در دانش معماریست که از مناظر مختلفی اندیشهی بشری را مشغول به خود ساخته است.
از یک سو میراث چندهزارسالهی تجربهی بشری در خانه و خانهسازی و از سویی دیگر اندیشهی بشری مانند سایر عرصهها در موضوع خانه نیز به تفقه و تفکر پرداخته است و در اهمیت و کیفیت و پرسش از چیستی و چگونگی آن سخنهای فراوانی بیان شده است. در این میان وحی و آموزههای وحیانی، به مثابهی روشنگری که از حقیقت همه چیز برای آدمی خبر میآورد از منظر افقی بالاتر در باب مسکن آدمی –چونان تمام عرصههای مورد نیاز بشر- معارفی عالی را در اختیار بشر قرار می دهد. هرچند مهجوری کلام وحی در تمام عرصهها جریان دارد و در این باره نیز حجم اندکی از مطالعات در باب مسکن و خانهسازی به مسکن از منظر کلام وحی به طور عام و اسلام به طور خاص، اختصاص دارد.
خانه در مطالعات جهانی امروز، بیش از آن که مکانی برای گذران زندگی باشد، مکانی برای آموزش و یادگیری تعاملی برای کودکان، امنیت و آسایش دهنده و هویتبخش برای خانواده و واحدی فعال و پویا برای اجتماع است. جامعه شناسان از یک سو به نقش خانه و خانواده در کلان اجتماع نظر دارند و روانشناسان درپی شناخت تاثیرات متقابل خانه بر روان آدمی هستند. در این میان روانشناسی کودک و روانشناسی محیطی به عنوان دو گرایش مهم در روانشناسی به نقش و تاثیر و تاثر خانه بر روان کودک و بزرگسال پرداختهاند. براساس مطالعات روان شناسانه، خانه اولین فضاییست که در انگارههای کودکانهی کودک تشخص مییابد و به زعم شناخت شناسان معاصر، به منزلهی کانون شناخت در نظر کودک ثبت میشود. کودک تا سالها خانه را کانون هستی می داند و فاصلهی همهچیز و همهجا را با خانه میسنجد. ملاک دوری و نزدیکی، آشنایی نا آشنایی، مطلوبیت و نامطلوبی هر جا در نگاه کودک تا سال ها –لااقل تا زمانی که هنوز با دنیای عجیب و متفاوت مدرسه آشنا نشده است- تنها و تنها خانه است. کودک در خانه برای اول بار خود را در آغوشی محافظ و مهربان می یابد و اول بار که به درک فضای سه بعدی پیرامون نائل میشود حدود این فضا را دیوارهای اتاق خواب و کمکم فضایی بسته با عنوان "خانه" تعریف میکنند.
با گذران عمر و رشد آدمی، اگرچه خانه از جایگاه کانون هستی بودن خود در ذهن و روان آدمی فرومیافتد اما همواره به عنوان تکیهگاهی روانی و مایهی تسلی و آرامش مورد نظر است. در عین حال خاطرهی ذهنی خانه تا همیشه همراه آدمی میماند. اگر از مطالعات شناختشناسانه صرفنظر کنیم و تنها به درک خویش از تعاملات درونیمان با فضای پیرامون بسنده کنیم، نیز خواهیم دید که خاطرهی خانه بیشترین سهم را در خاطرات زندگی هر کدام از ما دارد. تعبیراتی نظیر "خانهی کودکی"، "خانهی پدری"، "خانهی آباء و اجدادی" و ... دال بر همین خاطرهی مستحکم در نهاد هر کدام از ماست. چه بسیاری از ما که امروزه در پس تحولات گوناگون و مسافرتها و اسبابکشیها و تغییر فضاها، هنوز تصاویر متعددی از همان خانهی رویایی دوران کودکی در ذهن و خاطر خود داریم.
این چنین تاثیر عمیق خانه بر نهاد آدمی، که حتی از نقطه نگاه مکاتب بشری مورد توجه و مطالعه بوده است، لاجرم نمیتواند از دید تیزبین مکاتب الاهی –که به حق دایهدار هدایت نهاد آدمی به مسیر بندگی خداوند که همانا ذاتی فطرت و نهاد آدمیست، هستند- مغفول بماند. چه بسیار دستورات شرعی و توصیههای دینی که در کلام وحی و بیانات معصومین (ع)، ناظر بر توجه به نهاد خانواده با تاکید و عطف نگاه بر کالبد مادی این نهاد هستند و خانه به منزلهی ظرف زندگی خانوادگی از اهمیت بسیاری در این متون برخوردار است. خانههای بشر در زمین در بیان قرآن کریم مایهی آرامش وی دانسته شده است و شاید حقیقت همین آرامشبخشی خانه باشد که در توصیفات بهشت الاهی نیز خانههای بهشتیان همواره مورد اشاره کلام وحی هستند. منزلت خانه در زندگی مومنانه به حدی ست که در کلام خداوند، برای آن حریمی درنظرگرفته شده است که حتی مومنین از سر احترام نیز نمیتوانند بدون طی مناسکی به آن حریم وارد شوند.
وقتی سخن از ترفیع ذکر الاهی به میان می آید، و سخن از "رجال لاتلهیهم ...." باز هم کلام وحی به ظرف زندگانی این مردان خدا اشاره میکند که اینان فی بیوت اذن الله، در خانه هایی سکنا دارند که اذن داده شده است تا ذکر خدا از آنها بالا برود. و این یعنی هر خانهای اذن آن را ندارد تا محل رفع ذکر الاهی باشد.
حقیقت قرآن کریم با آویختهشدن از آسمان؛ حبل المتینیست که بنا دارد دستگیری کند و جانهای محجوب در حجاب ماده را بالا برد و الاهی کند. معماری به منزلهی دانشی بشری که یکی از وجوه زندگی بشری را نیز شکل داده است آن گاه شرف پذیرفتن عنوان اسلام را در کنار خود پیدا میکند که همراستا با این سیر صعودی عمل کند. معماری آن هنگام اسلامی میگردد که بدان حد از کمال دست یابد و اذن پیدا کند تا قابلیت ترفیع ذکر و تسبیح خداوند را بیابد. اگر به طور عام معماری را –چونان که نوشتهاند- ظرف زندگی بدانیم بیشک معماری اسلامی ظرف ترفیع ذکر الاهیست. کارخانهی نورسازی که ماده سنگین را چنان قابل فیض مینماید که به نور لطیف الاهی مبدل گردد؛ درست همانند کالبد پاک اولیای خداوندی که کارخانهی نورسازیست.
معماری اسلامی از این جا آغاز میگردد و لاجرم اساس آن را میبایست در خانه جستوجو کرد. به غلط امروزه کاخ ها و بسیاری بناهای ساخته شده توسط حکام جور را در زمرهی معماری اسلامی آورده اند. در حالی که بسیاری از این بناها تنها به صرف تمایل نفسانی حکام زمان و با هزینه و صرف بیت المال مسلمین ساخته شده اند و در طول دوران استفاده نیز جز محفل جور و ظلم و عیاشی و گناه چیز دیگری به خود ندیده اند. معماری اسلامی را می بایست در خانه جستوجو کرد. مسجد را نیز به خطا خانهی خدا گفتهاند حال آن که بیتالله، حرم امن الاهی، مسجد الحرام در وادی مکه است و مساجد الاهی خانههای اولیای خدا هستند، چونان که مسجدالنبی بود و مسجد کوفه بود و مسجد سهله خواهد بود ان شاالله.....
خانه در معماری اسلامی چنین شان بالایی دارد؛ زندگی مومنان عین عبادت است و خانه در یگانگی بی وصفی با مسجد – که فرمودهاند المسجد بیته- ظرف عبادات اوست و بیشک میان این ظرف و مظروف تناسب باید! خانه مسلمان میبایست خود ذکر باشد و تذکار دهنده به حقیقت توحید، سادگی سفارش شده در معماری خانه و پرهیز از بیهودگی در متون اسلامی خود ناظر بر همین آیه بودن خانه است. خانه در معماری اسلامی به عنوان منزلی موقت برای جان بیتاب آدمی در دنیا، به قدر کفاف است و اگرچه از فخرفروشی و ریاکاری به دور است اما رحمت خداوند بر مومنیست که چون بنایی برمیافرازد آن را متقن و محکم بنا میکند. البته این به حد کفاف بودن خانه با فراخی آن –که جزو سعادت های مرد برشمارده شده است- تباینی ندارد، چرا که الگوی زندگی اسلامی فراخی خانهای را میطلبد که سمفونی زیبای آیات الاهی را در نگاه عبد مومن خداوند برقرار سازد و هر آینه او را به سمت حقیقت میل دهد. این گونه است که خانههای مسلمانان –هرچند گاهی کوچک اما- همواره در خود همنشینی آهنگین آب و طبیعت و آسمان و خاک را داشتهاند.
برخی چیزها هم در سنت مسلمانان وجود داشته است که اگرچه نص متقن دینی در پس خود ندارند اما جای تامل فراوان هستند.
در خانهسازی مسلمانان مرسوم بوده تا خانه را از مصالح همان زمینی که خانه در آن ساخته میشده است بنا کنند. مثلا زمینی را گود میکردهاند و از خاک آن خشت و آجر همان خانه را میساختند. این گونه خانهی مسلمان امتداد زمین خداوند بوده است و همنشینی با خاک رسم مسلمانان دوران میانه. این همنشینی با خاک که خاکساری را در جان مسلمانان نهادینه مینموده است و ایشان را از مرکب غرور به زیر میکشیده است، اتفاقا منجر به نوعی یگانگی شرقی آدمی با زمین و طبیعت پیرامونش میگردد که در عین حال با جدیدترین نگاهها در موضوع همزیستی با طبیعت و اقلیم همزبانی دارد. ترکیب فضاهای باز و بسته در خانههای مسلمانان به گونهای بوده تا علاوه بر چند عملکردی بودن هر فضا (برداشتی هوشمندانه از مفهوم کفاف) و تجربههای گوناگون فضایی در طول شبانه روز، همواره آسمان را و فراخنای سحرانگیزش را به چشم ناظر مسلمان بیاورد، اینگونه نباید متعجب بود که بسیاری از مسلمانان دوران میانه راههای آسمان را چونان زمین و گاهی بهتر از آن میشناختند. جهتگیری خانههای مسلمانان در مقابل اثرات جغرافیایی به گونهای بوده که با وجود حفظ اهل خانه از بادهای مضر و بیماری آور، بادهای خنک خبررسان را فرصت وزیدن تا عمق خانه را میداده است تا آن چه از تغزلها و عارفانهها به همراه دارند به دماغ اهل ذوق و هنر ریزند و در چنین خانههایی انتظار به بلوغ نشستن حکما و شعرا و حافظها و سعدیها انتظاری گزاف نیست. خانهی مسلمانان در الگوی معماری اسلامی خود، سکونی عارفانه را برای اهل خانه به همراه دارد و تجربهی زندگی همراه با تفکر، تفکری به از عبادت هفتهها و سالها را به کام اهل ایمان خواهد ریخت.
بی دلیل نیست که کلام وحی خانه را "مسکن" نامیدهاست، نه تنها از این جهت که آدمی را در برابر طبیعت و تندی هایش پاس میدارد و او را در میان خود میگیرد- که این نازلترین سطح از فهم است-، که مسکن، سکنای جان مومنانیست که تنها به ذکر الاهی اطمینان قلب مییابد پس لاجرم خانه، آن هنگام که سکون ناشی از ذکر الاهی را برای آدمی به همراه آورد شایسته آن است که مسکن نامیده شود. و همین کلام وحی جای دیگر آن را "دار" نیز نامیده است که تفسیر این "دار" و جمع میان این دو تعبیر خود بیانی دیگر و صدالبته لطیفتر می طلبد.
نه از آن جهت که طاق و قوس و فرمهای آشنا نداریم، نه
کلاه خودت را قاضی کن ببین کجای معماری خانههایمان اسلامی ست.......
همین مطلب در نشریه تجلی ری (شماره ششم)
-------------
تصاویر این پست، که شاید بی ربط هم به نظر بیایند! از وب نیست. از آرشیو شخصی استفاده کردم . اما لزوما عکاس همه عکسها خودم نبودم. چون دقیقا مطمئن نیستم کدام عکس را که گرفته اسم نمی برم از عکاسها. عکاسی این عکسها در سفری بوده که مدام دوربین دست به دست می شده است.