- ۱۸ آذر ۹۰ ، ۰۸:۳۰
- ۰ نظر
این مطلب در تاریخ 25 دی 1389 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.
----------------------
از اولین نقاط قابل بحث،در محتوای متون تاریخ هنر و تمدن مشهور، نحوهی برخورد آنها با مسالهی بشر اولیه و آغاز زندگی بشر بر روی کرهی زمین، نتایج مطرح شده و تفاوت آنها با متون دینی و فرهنگی اقوام است.
هنر در تاریخ هنر از دیدگاه اهل فنی، نظیر جنسن، متناظر با تصویرسازی و بیان نمادین بهشمارمیآید. جنسن در ابتدای تاریخ هنر خود مینویسد:
« برخی پژوهشگران معتقدند آن نوع تصویرسازی و زبان نمادین که امروزه میشناسیم، نتیجهی ساختار تکامل یافتهی مغز است که به انسان ناطق نسبت میدهند. هنر زمانی پدید آمد که انسان جدید از آفریقا به اروپا، آسیا و استرالیا رفت و با انسان نئاندرتال اوراسیای غربی روبهرو شد و در نهایت جای او را گرفت. .... برخی محققان با این نتیجه گیری مخالفند. به اعتقاد ایشان جهش ژنتیکی مربوط به ساختار مغز توانایی تفکر انتزاعی را ایجاد کرده و زبان نمادین و هنر بازنمودی تحول ناگهانی در تکامل انسان بودهاند. هر آنچه به این توانایی شکل داده باشد، چه با فرآیندی تدریجی روبهرو باشیم و چه با جهشی ناگهانی، در تاثیر این تحول بر پیدایش فرهنگ انسانی که به ایجاد تصاویر ناتورالیستی انجامید، نمی توان شککرد."
شاید اندک مسامحهی جنسن در بیان مبدا بشر هنرمند آغازین را بتوان معلول شخصیت مذهبی و تحت تاثیر معارف مسیحی او دانست، ولی به راستی همین اندک مسامحه نیز از دیگر بزرگان تاریخ هنر و تمدن مشاهده نمی شود.
تاریخ نویسی بشر نخستین در غالب تواریخ هنر، با بنیانهای مادی و تجربی و بیتوجه به اسناد وحیانی و متون کهن آغاز میگردد. در ادامه در بررسی سیر تحولی بشر نیز با وجود نگاه های گوناگون، مادی بودن و بی توجهی به متون الاهی، مشترک تمام این نگاه هاست. از جزییات این نقد می گذرم! اما علاقه مندان می توانند در فصل اول از کتاب سی و دو هزار سال تاریخ هنر فردریک هارت توصیف مناسبی از انواع این نگاه ها را پیگیری کنند.
متون تاریخی امروز، به مسالهی خلق نخستین با پیشزمینهی ذهنی نظریهی تکامل مینگرند. بدین ترتیب، بدون ارائهی دلایل محکم، بشر اولیه را امتداد نسل بشر میموننما میدانند که در آغاز دورهی دیرینهسنگی پس از دورهای میلیون ساله، به صورت بشر امروزی شروع به تصرف در زمینه اطراف خود نمود.