یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

خیلی این خاندان کرم منت دارند بر آدم ها....

رفته ام حمام برای غسل جمعه. ناگهان به خاطرم می رسد غسل زیارتش را هم بکنم. ساعت یازده و نیم روز جمعه است.

ساعت هنوز دوازده نشده. و من بلیط ساعت سه و ربع روز جمعه تهران به مشهد را رزرو کرده ام.

خیلی این خاندان کرم، منت دارند بر آدم ها.

دل‌شان نیامد انگار که نپذیرندم.

به مشهد می روم؛ یا می برندم.

حلال‌م کنید....

 

 

 

قسمت بود؛ همه‌اش قسمت بود و در این قسمت انگار کم‌تر از هر کسی من نقش داشتم. 

بار سفر نبسته‌ام. باری هم ندارم. یعنی دیگر بیش از این باری ندارم.
عازم زیارت اربعین حسین بن علی (علیهما صلوات الله) هستم.
خیلی به این سفر دل‌بسته ام. واقعا ممکن است آرزوی آدم را بدهند. 

چه باک که امر به دست کریم است....

حلالم کنید.

 

این مطلب در تاریخ 7 فروردین 1390 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-----------------------

 ایستاده‌ام وسط حیاط، باد نوروزی بیست‌ونهم اسفند لای موهایم می‌وزد، به خیال این که مثل داستان‌ها، موهایم را در هوا افشان‌کند و منصرف می‌شود وقتی می‌بیند که این موهای مجعد تودرتو خیال افشان شدن ندارند......

باد می ایستد. سکوت سردی همه جا را پر کرده، مگر غار غار کلاغی گاه‌به‌گاهی خراشی بر این هیبت ساکن وارد کند. نگاه می‌کنم! هیچ ذوقی برای ماندنم نمانده...
رنگ حوض پر از ماهی در نگاهم رفته و نمی‌دانم این بی رنگی به خاطر غباری‌ست که این زمستان بر روی آن نشسته یا غباری که در چشمم دارم!؟
از وقتی رفتن‌مان قطعی شد این گونه شدم.
خیلی تلاش کردم نرویم!
دوست داشتم این خانه را؛ پنجاه سالگی‌اش را، حیاط قدیمی و بدون مشرف‌ش را، حوض پر از ماهی‌اش را، دو درخت خرمالو و درختان توت و نارنج‌ش را، گل‌های رز و محمدی‌ش را دوست داشتم! حتی شمشادهای هرجایی‌اش را دوست داشتم. آن تابستان‌ها که تخت روی حوض می‌گذاشتم و در خنکای آب و سایه‌ی درخت خرمالو برای خودم رمان می‌خواندم را دوست داشتم. آن لاک‌پشت‌ها، ماهی‌ها حتی این گربه‌ها، حتی آن گربه‌ای که آن بهار ماهی قرمز توی حوض را ناجوان‌مردانه شکار کرد، آن‌طور که پولک‌هایش روی آب حیران مانده بودند، همه را دوست داشتم.
حوض خانه مان

این مطلب در تاریخ 5 بهمن 1389 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.

-------------------------

شهر مکه، شهر بزرگی نیست. حداقل آن گونه که ما از شهر بزرگ، تهران و دیگر ابرشهرهای عالم را مراد می کنیم، بزرگ نیست. مکه خیلی که باشد تازه می‌شود به وسعت دو سه منطقه‌ی تهران!
هر ساله موسم حج در حدود دومیلیون زائر، شیک و سفیدپوش در مکه جمع می‌شوند، می‌آیند و می‌روند، می‌گردند و مروه را تا صفا، صفا می‌کنند! همین دو میلیون و اندی با هم به عرفات می‌روند، اصطلاحا وقوف می‌کنند. شب را می‌مانند و بعد مشعر و آخر سر منا....
مناسک دارد حج؛ آخر. دو میلیون و اندی انسان سفیدپوش در چند روز ناقابل همه‌ی شهر را پر می‌کنند و آداب به جا می‌آورند. شهری که چندان بزرگ نیست؛ مکه...
همین دو میلیون و اندیِ هر ساله، مکه را یک‌پارچه هتل کرده... هتل‌های غولی‌پیکری که آسمان مکه را خراش داده‌اند و تا چشم کار می‌کند هم هتل است. دو میلیون و اندی زائر با تمام امکانات و لباس‌های شیک سفید. و درنمی‌مانی وقتی هر ساله خبر فوت گاهی تا صد نفر را می‌آورند که از فشار زیاد در منا وفات یافته‌اند؛ همه چیز طبیعی‌ست گویا....