- ۲۷ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۰۱
- ۲ نظر
سال قبل همین حوالی بود،
نه! اصلا روز بیست و نهم بود. روز آخر سال 89 که اسباب کشیدیم و از خانه دوستداشتنی قبلی "موقتا" به این جا آمدیم. خانه قبلی حیاط خوبی داشت. باغچهی باصفایی داشت و دو خرمالو و دو انجیر و یک توت و یک نارنج و یک محمدی خوش قد و قامت و یک عالمه شمشاد و گل سرخ. چند یاس هم خودم کاشته بودم. یکی از آن وحشی ها که بوی تندی دارد و یکی محبوبه شب. یکی هم رازقی بود که دو بار در سال گل می داد و تمام خانه را بویش برمیداشت. دو انگور هم همین سال آخری کاشتم و از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که همین سال هم میوه داد. البته فقط یکیشان! دو خوشه انگور آبدار و شیرین! خلاصه دوستداشتنی بودن آن خانه -که دیگر خراب شده و جایش را آپارتمانی چند طبقه مانند همه آپارتمانهای سرزمین من ! گرفته - از حد بیان این وبلاگ ساده واقعا بیرون است و این چند خط را هم داغ دل تازه کردم.