- ۱۸ آذر ۹۰ ، ۰۸:۵۸
- ۰ نظر
این مطلب در تاریخ 1 اسفند 1389 در وبلاگ قبلی یانون منتشر شده بود و تنها به منظور آرشیو شدن این جا هم منتشرش می کنم.
-----------------
برای تو مینویسم رفیق جانی! مرد یخی!
تصور بودن در اکثریت خیلی سختست. خیلیخیلی سختتر از بودن در اقلیت....
این که بدانی باید از اکثریت دفاع کنی، آرام نباشی و با آن چه رخ میدهد صادقانه برخورد کنی!
این که نخواهی ژست "خیلی میدانمها" را بگیری! ژست آنها که میدانند پشت پرده دست همه در یک کاسه است!
این که خود را نخواهی از امت اسلام جدا کنی! پس با روستایی و شهری، با ایرانی و عراقی و فلسطینی و مصری همدرد ببینی خودت را! پس نفرتت باید بگیرد از او که با غیظ فریاد میزند که نه غزه، نه لبنان... هم او که حتی این قدر هم شعور ندارد که نمیداند این یعنی نه ایران! در این جهان جهانیشده....
این که سارتر و نیچه به دست نگیری و خودنمایی نکنی! این که جلوی خود را بگیری و موهایت را بلند نکنی. :)
این که مانند همه چایی قندپهلو بخوری و قید نسکافه و کافیمیکس را بزنی! این که جلوی خودت را بگیری و کلمات انگلیسی بلغور نکنی ... مثل کفترچایی ها که دانه بلغور میکنند!!! با آن که گاهی ذهنت تنها انگلیسی می داند!
خیلی سخت است تصور در اکثریت بودن ...
غربت را عشق است!