یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وفات» ثبت شده است

بچه که بودیم؛ به ما فهمانده بودند که حیات یک لطف بزرگ است از جانب خداوند. برای همین همیشه تولد برای ما شگفت انگیز بود. در تولدها این تو بودی که باید با ذخیره عیدی‌ها و سرمایه‌های‌ت برای خانواده کیک می‌خریدی و شکر «بودن»ت را به جا می‌آوردی. خبری از جشن و مراسم و مهمان و ... نبود. خانواده دور هم جمع بود و تو کیک می‌خریدی! البته خانواده‌های ما هم جمعیت خودشان کافی بود برای یک دورهمی و کیک خوردن!

امروز در میان جمعیت نماز میت آقای هاشمی یاد نمازجمعه ۲۶ تیرماه ۸۸ تهران و خطبه‌های دوپهلوی آقای هاشمی در آن سال و مهم‌تر جمعیت حاضر در آن روز افتادم. یادش به خیر!

آن روز که هاشمی در میان بحبوحه جمعیت سخنان باب میل می‌گفت و عرصه نماز جماعت در محضر خدا به بازیچه سیاسی جمعیت بدل شده بود؛ حریم صف‌های جماعت با اختلاط دختر و پسرها، حریم روزه ماه رمضان با سیگار و بطری‌های آب و حریم انقلاب با شعارهای ضداسلامی و ضدانقلابی هتک می‌شد و هاشمی به تفقه و اجتهاد خودش دقیقا جلوداری این هتک حرمت‌ها می‌کرد، شاید خودش هم فکر نمی‌کرد روزی که دوباره به همان محل نمازجمعه تهران بیاورندش، باز هم امت اسلام و انقلابی ایران -و نه آن مخنسان ۸۸- و باز هم با فریاد معنادار «این هم لشگر آمده به عشق رهبر آمده...» بیایند و زیر تابوت آن مرحوم را بگیرند. از تمام آن قال و قیل‌ها، آخرش برای هاشمی هم احترام و پاس انقلابیون ماند و بس.

انالله و انا الیه راجعون.....
مرد خدا، ولی گمنام خداوند، حضرت آیت‌الله محمد#شجاعی به ملکوت اعلی پیوست....
خدا داند که چه ضربه‌ای به پیکر اسلام است فقدان عالمی بزرگ...... #آیت_الله_شجاعی بی‌نظیر بود در زمان ما.... خدا سایه اولیایش را از زمین کم نکند.
شب میلاد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله.

آیتـاللهـمحمدـشجاعی.jpg

مرگ‌ در سنین بالا آیات متشابه است اما مرگ جوان‌ترها محکم....

وقتی می‌شنویم که پیرمردی دنیا را بدرود می‌گوید -آن‌قدر برای‌مان طبیعی‌ست- خدابیامرزی‌ش را بدون فاصله می‌گوییم و مرگ را از خود دورتر می‌بینیم. اما وقتی جوانی می‌رود سوال همیشه این است: چرا ؟! 

مرگ نزدیک است. به پیر و جوان . به مرد و زن. به بیمار و سالم. به ثروت‌مند و فقیر.

خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ... 

حسین سخا رفت. جوان لاغر دوست‌داشتنی یه‌لاقبایی که هیچ ادعا نداشت. کارهای زیادی از دست و ذهن‌ش برمی‌آمد اما به روش گم‌نام‌های تاریخ کم‌تر انگیزه ابراز وجود داشت.

تسلای غم وفات‌ش را خدمت برادرش باید برد...