یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

خاطرات همیشه هستند. مناسبت‌ها وجود دارند و اصلا زندگی همین طوری پذیرفته و شیرین می‌شود.
اما چه قدر می‌شود و باید جامعه را بر مدار مناسبت‌ها مدیریت کرد؟ مسأله این است که ما در کشور خیلی زیاد مناسبت‌زده شده‌ایم. به این می‌گویم «مناسبت‌گرایی».
من فکر می‌کنم مناسبت‌گرایی امروز ما، فرهنگی‌ست که ته‌نشین فرهنگ ایرانی ضرب در سال‌های انقلاب و دفاع روی کشور ماست.
حتی شاید عقب‌تر؛ شیعه برای عرض وجود در پس تاریخی که در آن هیچ وقت «متن» نبوده است نیاز به مناسبت داشته است. و اصلا وقتی «حاشیه» و اقلیت هستی مناسبت شاید بزرگ‌ترین «دستاویز پیاپی ماندن» است.
مناسبت اجازه می‌دهد تا به جای یک حرکت ممتد و آرام و مستقر، روی لحظه‌هایی پرشور و هیجان تمرکز کنی. لختی فکر مفید بودن سرشار داشته باشی و همه کارهای دیگر را کنار بگذاری. معطوف هدفی کوتاه‌مدت باشی.
مناسبت‌گرایی فکر بلندمدت نمی‌خواهد، فردای مناسبت مهم نیست. مناسبت‌گرایی حتی خیلی خیال دیروز هم نمی‌خواهد. در مناسبت، مدیریت روی‌داد مهم است. مهم همین لحظه‌هاست که باید درست سپری شود.
ما امروز شاهد تمرکز بر مناسبت در کشور هستیم.

معماری هر دوره، پژواک زندگی مردم زمان است. اما آن‌چه که در تاریخ از معماری‌ یک دوره می‌ماند عموما بخش محدودی از عرصه معماری‌ست که توسط حکومت‌ها یا قدرت‌های منطقه‌ای یا اربابان ثروت و ... طرح‌ریزی و اجرا می‌شود. معماری بدنه مردمی هر زمان، به دلیل عدم برخورداری از کیفیت ساخت، ابعاد کوچک و تغییر ذائقه‌ها و ...، خیلی زود جای خود را به آثار نسل بعد می‌دهد و این میان پروژه‌هایی که به لحاظ وسعت و کیفیت و تاثیرگذاری فراتر از زمان خود بازی می‌کنند چندان نیستند. همین امروز اگر به گذشته برگردیم، آثار معماری محدودی برای ما مانده است که اگر تاریخ هر کدام را مرور کنیم می‌بینیم همه برخوردار از حمایت حکومت‌ها یا در مواردی مانند محدود خانه‌های قدیمی سه سده اخیر، برخوردار از قدرت خاندان‌های متمول زمان خود هستند و یا به دلیلی قدرت‌مند نظیر مذهب مانند مساجد، در هاله‌ای از قدس یا حفاظت قرارگرفته‌اند. حکومت‌های هر زمان، اگر نگاهی وسیع‌تر به تاریخ و تمدن داشته باشند، حداقل روی این آثار بزرگ زمان خود توجه دوچندان خواهند داشت.

kz6x_b5bad7e8-3bb9-43c2-aab3-6d724e0abebf.jpg

بازار کهنه قم؛ ماندگار در پس قدرت سرمایه سنت در ارتباط کامل و احترام به زندگی پیرامونی

پروژه ایران مال که به کارفرمایی بانک آینده و در واقع خانواده انصاری ( با حضور چهره‌ی شاخصی چون علی انصاری) در حال ساخت و ساز است در زمینی به مساحت حدودی ۳۰ هکتار و با زیربنایی در حدود ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار مترمربع تعریف شده است! اهل فن معماری و آن‌هایی که به نحوی با ساخت‌وساز سروکار دارند خوب می‌دانند که این عدد چقدر بزرگ است!

شگفت‌آور است!
وقتی با آن عظمت‌ت کودکی را در آغوش می‌کشی و با آن‌ها شوخی می‌کنی. تو یک جهان را بر پا ایستانیده بودی و حالا کنار بچه‌ها نشسته‌ای!؟
شبیه مفاهیمی هستی چونان عمیق‌ و وسیع که هرکس انگار هر چه توصیف می‌کند فقط گوشه‌ای را آشکار می‌کند.
اصلا کافی‌ست هر کس از تو تنها یک تصویر دیده باشد تا آشوب شود؛ هر کس از یک تصویر تو بخواهد توصیف‌ت کند جنگی بزرگ برپا می‌شود و در تعریف تو در گل مانند. هر تصویر تو به تنهایی یک داستان بلند است و تو چه طور این همه داستان متناقض را کنار هم ساخته‌ای!؟
تو امام آن‌ها بودی که در اوج پیری و عصمت، هنوز می‌فهمند!
تو برای ما جمع نقیض‌ها بودی! جمع ناممکن‌ها...تو بهانه‌ای بودی که اگر نبود اصلا داستان اولیای خدا را افسانه و قصه می دیدیم اگر تو را نمی‌دیدیم! مثل خیلی ها که افسانه و قصه می‌بینند چون نخواستند تو را ببیند.
تو ما را راه بردی تا کوچه‌های مدینه تاریخ. تا دارالعماره کوفه. تا غربت چادرهای اردوگاه حسن؛ وقتی جام زهر نوشیدی...
.
تو آمدی که ما را آزاد کنی اما اسیر کردی.....
.
بت من شکستی و خود شده‌ای بت من؛ بت من! تو چه بت شکنی
فکان لانت کبیرهم فکسرتهم بید قمن

lgvh_امام-خمینی-کودکان.jpg
 

معماری پس از مدرن در ایران را اگر بشود در نوع خاص یا رفتار خاصی جست‌جو کرد شاید بتوان از گونه‌ی نابالغ و کاریکاتوری معماری بدساز پرطمطراق و مزورانه‌ای صحبت کرد که در میان زبان معماران و دانش‌جویان معماری به «معماری کرجی» معروف است. علت این نام‌گذاری نیز مشخص است. شهر کرج در دهه سوم انقلاب اسلامی، توسعه‌ی کالبدی خارج از تصوری را تجربه کرد که نتیجه‌ی مهاجرت بی‌نظیری از سراسر ایران به کرج بود. کرج در این سال‌ها هنوز از استان تهران مستقل نشده بود و به عنوان پشت‌وانه‌ی اقتصادی تهران نیروی کار وسیعی‌ را روزانه به سمت پای‌تخت روانه می‌کرد. همین توسعه جمعیتی بی‌محابای کرج بود که در واپسین سال از همین دهه، کرج با استقلال از استان تهران خود مرکز استانی جدید شد... توسعه بی‌محابای کالبدی و جمعیتی کرج در کنار آفات متعدد و ناهنجاری‌های فرهنگی مشهود و معروفی که برای کرج داشت، در معماری نیز کرج را تجسم نوعی آشوب و هرزه‌گرایی معمارانه کرد.

چهل‌ساله‌ای منزل بلوغ است. منزل اوج.
ما برای چه چهل سال می‌آییم؟ شک دارید که ما چهل سال نیامده‌ایم تا مثلا فلان دولت یا مسئول یا خاندان را تهنیت بگوییم؟! یا تایید کنیم؟ این را باید فریاد بزنیم؟ 
شک دارید بزرگ‌ترین منتقدین خاندان هزار فامیل حزب چپ و راست همین بچه‌های انقلابی خیابان انقلاب بیست و دوم بهمن‌ماه هر سال هستند؟

شک دارید این‌ها ملت‌ند نه آقازاده‌های امام فلان یا شهید فلان یا سردار فلان یا حاج آقا فلان یا این اواخر کره‌خرهای ژن خوب رای معتبر دست‌بند سبز و زرد و بنفش و سیاه به دست؟! ملت پابرهنه چهل سال برای چه می‌آیند؟ ملت پابرهنه‌ای که گاهی فرزندان یک آقا یا وارثان بی‌ادعای شهیدانند...
.
سخت است توضیح این عهد... اما خمینی مرد خدا بود. و خدا عهدش را در نهاد بندگان از ازل گذاشته.... و سید القائد خلف خمینی و به راه او...
ملت پابرهنه این را می‌فهمد و این صدا را خوب می‌شنود... همان میزان که لقمه‌های حرام و رانتی فهم نامردم را کوتاه کرده و گوش‌ش را ناشنوا.

انقلاب اسلامی انقلاب ملت پابرهنه بود. انقلاب مستضعفان ؛ پشت سر امام مستضعفان « و الان کماکان ....»
باقی روزه خور مستضعفان‌یم.


40th.jpg

"شکر زیادت می‌کند و ناشکری کمت."
این قانون هستی‌ست، روزی که به دست هستی‌بخش گشاده شد.
و شکر چیزی نیست که همین طوری فقط به ریا بلند یا به خفی مدام به زبان‌ش بیاوری... شکر از درون خیلی شناسا و ملموس بالا می‌آید. حتی بدون هیچ بروزی. همین که نسبت به زمانه نق می‌زنی و از آینده بیم‌ناکی و مدام فکر دلار و بازار و تحریم و کجا بریم می‌کنی یعنی باید آماده شوی برای کم شدن. برای سقوط اعتبارات‌ت. برای فلاکت...
***
من در دوران اندک و بچه‌گانه عمرم کم ندیدم کسانی را که کم شدند. نابود شدند. ندار شدند. حزب‌های نق نقو که کم شدند! نیست شدند. آدم‌های نق نقو که کم شدند. فراموش شدند... و زیاد کسانی که زیاد شدند؛ از گشاده‌دلی. از رضایت عمیق قلبی ؛ از شکر.
شکر یعنی ببینی که چقدر همه چیز خوب است. چقدر همه چیز به دست کریم است. چقدر عالم روشن است؛‌ با تمام کفر و ایمان‌ش... و چقدر کفر کوچک است؛ وقتی تقلا می‌کند تا با دست‌مالش خورشید را بپوشاند.

شکر یک واقعیت ملموس است برای بنده‌ها؛ و یک دور دست‌نایافتنی برای آزادها.
و خوش بندی‌ که چنین زیاد کند. و اف بر آن آزادی که چنین کم می‌کند.

two-child.jpg

یعنی از همان اولین روزها معلوم شد #وابستهایم... وقتی برای کوچک‌ترین نیازمان ضجه می‌زدیم تا دل مادر‌هامان را به رحم بیاوریم...
جمله وابسته‌ایم و این وسط برخی وابسته‌تر... بلاخره فرق می‌کند که تاجر باشی یا زارع. که نگاه‌ت به زمین صدرنگ و بدتر اهل هزاررنگ‌ش باشد یا آسمان همیشه آبی... نگاهت به کَن و اسکار و فجر و ونیز و ... باشد و منتظر باشی تا سر موقع برای فلان گالری‌دار یا فلان صاحب حراج دم تکان بدهی، دم کدام پخش کننده را ببینی تا فیلم‌ت خوب‌تر فروش برود. ببینی باد سیاست کدام طرف می‌وزد تا کمپین رئیس جمهور احتمالی را خالی نگذاری و ... یا وابسته نظام اسلامی باشی؛ جایی که هرچه هست هنوز هم تنها ملکی‌ست که عَلَمِ اسلام مجاهدت را بالا برده است.
کدام بهتر است؟

_99994725_1396112223390514513318494-1.jpg

فرض کنید شهید حججی یا سایر شهدای مظلوم مدافع حرم هم‌کلاسی شما یا هم‌محلی‌تان بود. فرض کنید یک عمر در کنار او بودید و ناگهان با آن تصویر عجیب شورانگیز مواجه می‌شدید. فرض کنید اصلا کل ماجرا در یک روستای دورافتاده و در بین یک جامعه محدود رخ داده بود... به نظر شما در این حالت چه بر سر بازمانده‌ها و مطلعین می‌آمد. مثلا اگر کل این واقعه از آغاز تا انجام‌ش در دل یک روستا، به دور از رسانه‌ها و تبلیغات و ... رخ می‌داد چه می‌شد؟ قطعا زندگی خیلی‌ها را متحول می‌کرد.. آینده مردم روستا را عوض می‌کرد. تاریخ‌شان را به بازی می‌گرفت. اسطوره‌ها و داستان‌های‌شان را برای سده‌ها شاید تغییر می‌داد. چنین حادته‌ای چنان از «کیفیت» برخوردار بود که جهان پیرامون خودش را به کل تغییر دهد و زمان را به بعد و قبل خودش افراز کند...

اما حالا چه شده؟ رسانه‌ها خروار خروار خبر و حواشی واقعه را منتشر می‌کنند. همه مطلع شده‌اند. همه دارند در مورد شهید حججی، شهدای مدافع حرم، باید و نباید این دفاع، مظلومیت مدافعان حریم اسلام و چه و چه حرف می‌زنند. اما واقعا چه‌قدر زندگی‌ها تغییر می‌کند یا چه‌قدر مسیرها عوض می‌شود؟! چه‌قدر زمان برای ما به بعد و قبل این واقعه‌ و چنین واقعه‌های عظیمی تقسیم می‌شود. ما به جای ارتباط واقعی و نزدیک با مساله، در «کمیت»ی عجیب موضوع را حل و فصل می‌کنیم. خبرهای متعدد، پست‌های اینستاگرامی پراحساس، یادداشت‌های تجلیلی، حتی استقبال‌های شورانگیز از خانواده شهید، حتی‌تر اختصاص تریبون‌های متعدد جمعه و جماعات به مساله.... اما چیزی تغییر نمی‌کند. چیزی واقعا بین ما تغییر نمی‌کند. یک شور هرچند باشور اما زمان‌مند و فروکش‌کردنی‌ست. شگفت‌آورتر آن‌که حتی چنان کمیت را بالا می‌بریم که برای نزدیکان و صاحبان تاثیر پیرامون شهید نیز گاهی موضوع را کم‌عمق می‌کنیم. شوری که تنها کفی‌ست روی اقیانوس کیفیت حادثه. «فاما الزبد فیذهب جفاء...»

برای ما بچه‌ترها خمینی از حرکت تند و وحشیانه هلی‌کوپتر آغاز می‌شد‍! حرکتی که با تمام خشونت و جدیت‌ش در اقیانوس امت هضم می‌شد. امتی که موج موج می‌رفت و می‌امد. موج دست‌ها که بالا و پایین می‌رفت. تن‌ها؛ پائین که می‌رفتند و بالا نمی‌آمدند.... برای ما خمینی از این لحظات شروع شد، وقتی پای تلویزیون خیلی خوشحال صدا می‌کردیم: هلی‌کوپتر! مامان هلی‌کوپتر! و خدا می‌داند آن روز در دل مامان چه خبر بود....

پرچم هر کشور نماد ملی آن کشور است!؟ واقعا این طور است؟ یعنی پرچم هر کشور برآمده از ملت آن کشور، آرمان‌ها، اهداف و اعتقادات مشترک آن‌هاست؟ چه کسی‌ می‌تواند این اشتباه فاحش تاریخی را تکرار کند؟ کجا پرچم کشوری را مردمش طراحی کردند!؟ و کجا به راحتی حق اصلاح و تغییر و روزآمدی آن را دارند!؟

پرچم‌ها اصولا دیالوگی میان حکومت‌ها و سرزمین‌هاست. همین پرچم ایران خودمان -که برخی به توهم فکر می‌کنند با تحولات تدریجی هزاران سال پرچم یک ایران بزرگ توهمی بوده است و برخی به توهمی فراتر اساسا فکر می‌کتند یک «ایران بزرگ تاریخی» وجود واقعی دارد! - اساسا دیالوگ مستقیم حکومت‌های تاریخی اعراب و مسلمان در طول تاریخ هزاره اخیر با همین سرزمین است. کمی که فراتر برویم می‌بینیم این دیالوگ در ملک‌های اطراف نظیر عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان و .... وجوهی دیگر از خود را نشان می‌دهد. پرچم ایران دو سده اخیر سبز و قرمز و سفیدش را از قیام‌های گوناگون و حکومت‌های کوچک و بزرگ دوران‌هایی خاص گرفته است. یعنی از دیالوگ‌هایی که در عمقی از تاریخ این مملکت شکل گرفته‌اند. دقیق‌تر که بشویم در همین صد و اندی سال اخیر هم یک دیالوگ در بخشی از همین پرچم در جریان بوده است. قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی هر کدام بر نماد مرکزی پرچم ایران و سایر جزئیات آن تاثیرات حکومتی خودش را اعمال می‌کنند. در واقع نماد الله مرکز پرچم ایران دقیقا یک شعار حکومتی در مقابل شعار حکومتی قبلی‌ست و فریاد حاکمیت الله به جای حاکمیت شاهانه بر ایران را دارد.