یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

یانون

گاه‌نوشته‌های یا.نون

چند سالی ست که غدیر دارد بیش از پیش مورد توجه قرار می‌گیرد و این البته به جز روح فرح‌بخش زمان و دوران، بی ارتباط با تلاش گسترده‌ای نیست که برخی از دردمندان و مبلغین تشیع دارند این سال‌ها برای غدیر صرف می‌کنند. خدا قبول کند.
اما من یک ابهام دارم. مشخصا غدیر یک عید است. و مشخصا در برخی متون عید بزرگ‌تر. فعالان این سال‌ها سعی دارند از مفهوم کلی عید بودن غدیر، یک فعالیت وسیع اجتماعی شاد بیرون بکشند و غدیر را کم‌کم به روی‌داد فرح تشیع در مقابل محرم به مثابه روی‌داد حزن شیع ترجمه کنند. بر روی غذا دادن و جشن گرفتن و عیدی دادن و ... کلی تمرکز شده است و احادیث و تحلیل‌ها و ... فراوان نقل می‌شود.
اعیاد بزرگی نظیر فطر و قربان با خودشان همه این ها را دارند و طبعا مناسکی ه متناسب با یک جشن مردمی تعریف کرده اند، نظیر دور هم جمع شدن و اذکار جمعی خواندن و تحریم روزه که خودش بار شادی مردمی را طبعا کم می‌کند.
مناسک غدیر اما با روزه شروع می‌شود. غدیر در عین شادی درونی عمیقی که همه برای آن تصور داریم اما گویا در مناسک‌ش با یک عید مردمی و لذت‌بخش تفاوت دارد. گویا توجه خاص شیعه به نعمتی که برای‌ش بل‌که برای عالم خاک آمده، در این عید در قالب تضرع و کرم به فقرا و هم‌نوع و ... درمی‌آید نه تظاهر شادی و جشن گرفتن و لذت بردن و ...
نمی‌دانم. من محدث نیستم اما از روح شریعت می‌پرسم. من این میان اختلاف می‌بینم. و امیدوارانه منتظرم تا طبیبی این دوبینی را درمان کند. برای‌مان بگویید تا بهتر بفهمیم.

چند روز قبل بود که بعد از ده‌بار ناکامی بلاخره یادداشت مهم #ایران_مال را تمام و در یانون منتشر کردم و بعد به تقلای تاثیرگذاری بیش‌تر به بدترین نحو ممکن آن را در اینستاگرام نیز بازنشر کردم.... اما اینستاگرام ظرف چنین کاری نبود و اصلا آن یادداشت در این جا خوانده نشد.
چند روز بعد برای آزمون فرضیه‌‌ام در مورد «عینک جدید رهبری» تنها یک استوری گذاشتم و در کسری از روز بازخورد وسیعی دریافت کردم! این پیام اصلا مهم نبود اما مناسب این ظرف بود و در مقابل آن پیام مهم اصلا مناسب این ظرف نبود. کل وعا یضیق بما جعل فیه....
مدیا یک ظرف است. هر مدیایی به قدر چیزی که در نهادش گذاشته‌اند تنگنا دارد. هر مدیایی برای کاری ساخته شده است. مدیایی تصویری مانند اینستاگرام از پرداخت‌های سطحی به همه چیز فراتر نمی‌رود. هر معرفتی هرچند عالی، در اینستاگرام تبدیل به سطحی بی‌ارزش از نابِ همان معرفت می‌شود.


معماری هر دوره، پژواک زندگی مردم زمان است. اما آن‌چه که در تاریخ از معماری‌ یک دوره می‌ماند عموما بخش محدودی از عرصه معماری‌ست که توسط حکومت‌ها یا قدرت‌های منطقه‌ای یا اربابان ثروت و ... طرح‌ریزی و اجرا می‌شود. معماری بدنه مردمی هر زمان، به دلیل عدم برخورداری از کیفیت ساخت، ابعاد کوچک و تغییر ذائقه‌ها و ...، خیلی زود جای خود را به آثار نسل بعد می‌دهد و این میان پروژه‌هایی که به لحاظ وسعت و کیفیت و تاثیرگذاری فراتر از زمان خود بازی می‌کنند چندان نیستند. همین امروز اگر به گذشته برگردیم، آثار معماری محدودی برای ما مانده است که اگر تاریخ هر کدام را مرور کنیم می‌بینیم همه برخوردار از حمایت حکومت‌ها یا در مواردی مانند محدود خانه‌های قدیمی سه سده اخیر، برخوردار از قدرت خاندان‌های متمول زمان خود هستند و یا به دلیلی قدرت‌مند نظیر مذهب مانند مساجد، در هاله‌ای از قدس یا حفاظت قرارگرفته‌اند. حکومت‌های هر زمان، اگر نگاهی وسیع‌تر به تاریخ و تمدن داشته باشند، حداقل روی این آثار بزرگ زمان خود توجه دوچندان خواهند داشت.

kz6x_b5bad7e8-3bb9-43c2-aab3-6d724e0abebf.jpg

بازار کهنه قم؛ ماندگار در پس قدرت سرمایه سنت در ارتباط کامل و احترام به زندگی پیرامونی

پروژه ایران مال که به کارفرمایی بانک آینده و در واقع خانواده انصاری ( با حضور چهره‌ی شاخصی چون علی انصاری) در حال ساخت و ساز است در زمینی به مساحت حدودی ۳۰ هکتار و با زیربنایی در حدود ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار مترمربع تعریف شده است! اهل فن معماری و آن‌هایی که به نحوی با ساخت‌وساز سروکار دارند خوب می‌دانند که این عدد چقدر بزرگ است!

وسط شام ناگهان انگار که اشراقی رخ داده باشد می‌پرسد:
- بابا فکر کنم شما اشتباه فکر می‌کنید!
- چی رو بابا؟!
- این که این که می‌زنن یعنی آدم #امریکاهستن!
روی سینه‌اش از گردن تا پایین با انگشت خط می‌کشد.... متوجه منظورش می‌شوم. پیش‌تر که اخبار دیده بود و #ترامپ و#نتانیاهو و #مکرون را دیده بود که همه گردن‌شان مثل هم است، اشراق کرده بود که «فهمیدم این‌ها آمریکا هستند که این طوری دارن!»
و روی سینه‌اش از گردن تا پایین با انگشت خط کشیده بود...
یعنی وسط شام در ذهن‌ش قفل کرده که این معما را حل کند! می‌گویم - چرا بابا!؟
- آخه #کارگاه_گجت هم داره! اون آدم خوبیه. اون تالون رو شکست داده!
- بابا اون لباس خارجی‌هاست! خارجی‌ها خیلی‌هاشون آمریکا هستن. ولی بعضی‌هاشون هم خوبن.
- پس چرا تالون نداشت!؟
- بابا می‌دونی....
.
خیلی سخت برای‌ش توضیح دادم :)

معماری -به خصوص آن‌چه در تاریخ از آن می‌ماند- دیالوگ اندیشه با اراده و سرمایه است. معماری یک دوران تجسمی قوی از اندیشه است که جز با صرف سرمایه‌ها و اراده، ظهور پیدا نمی‌کند. وقتی از نابه‌سامانی آن حرف می‌زنیم و می‌دانیم سرمایه و اندیشه انباشت کم نداریم، ظاهرا باید سر اتهام را به اراده برآمده از قدرت برگردانیم. حالا این قدرت چه از نهاد حاکمه برآید و چه در بستر فرهنگی و عمومی شکل بگیرد.

این‌جاست که از تاریخ انقلاب اسلامی می‌شود پرسید که چه طور اراده‌ی قدرتی ما را به این‌جا، در حوزه معماری حکومتی و چه اراده عمومی -فرهنگی- ما را به این جا در حوزه معماری عمومی رسانده است؟ ما کجا هستیم؟

Image result for ‫isna photo کاخ مرمر رفسنجانی‬‎

آدمی که پیر می‌شود،
به ارذل عمرش که می‌رسد دیگر چیزی نمی‌فهمد؛ نوعی عصمت و سادگی بعد دوران دانش و علمی که همه چیز می‌فهمید.
من این سال‌ها خیلی پیرمرد و پیرزن را تا منزل آخر هم‌راهی کردم.
این «لایعلم بعد علم شیئا» چیزی خیلی عجیبی‌ست. یک چیز دوست‌داشتنی ترحم برانگیز. یک آیت قوی از معاد از خالی بودن دست‌ها و آرزوها.
وقتی این آیت بزرگ را می فهمی تازه متوجه می‌شوی مردان فراتر از زمین و زمان چگونه‌اند؟ همان‌هایی که تا آخرین لحظه و در اوج پیری هنوز می‌فهمند.

شگفت‌آور است!
وقتی با آن عظمت‌ت کودکی را در آغوش می‌کشی و با آن‌ها شوخی می‌کنی. تو یک جهان را بر پا ایستانیده بودی و حالا کنار بچه‌ها نشسته‌ای!؟
شبیه مفاهیمی هستی چونان عمیق‌ و وسیع که هرکس انگار هر چه توصیف می‌کند فقط گوشه‌ای را آشکار می‌کند.
اصلا کافی‌ست هر کس از تو تنها یک تصویر دیده باشد تا آشوب شود؛ هر کس از یک تصویر تو بخواهد توصیف‌ت کند جنگی بزرگ برپا می‌شود و در تعریف تو در گل مانند. هر تصویر تو به تنهایی یک داستان بلند است و تو چه طور این همه داستان متناقض را کنار هم ساخته‌ای!؟
تو امام آن‌ها بودی که در اوج پیری و عصمت، هنوز می‌فهمند!
تو برای ما جمع نقیض‌ها بودی! جمع ناممکن‌ها...تو بهانه‌ای بودی که اگر نبود اصلا داستان اولیای خدا را افسانه و قصه می دیدیم اگر تو را نمی‌دیدیم! مثل خیلی ها که افسانه و قصه می‌بینند چون نخواستند تو را ببیند.
تو ما را راه بردی تا کوچه‌های مدینه تاریخ. تا دارالعماره کوفه. تا غربت چادرهای اردوگاه حسن؛ وقتی جام زهر نوشیدی...
.
تو آمدی که ما را آزاد کنی اما اسیر کردی.....
.
بت من شکستی و خود شده‌ای بت من؛ بت من! تو چه بت شکنی
فکان لانت کبیرهم فکسرتهم بید قمن

lgvh_امام-خمینی-کودکان.jpg
 

معماری پس از مدرن در ایران را اگر بشود در نوع خاص یا رفتار خاصی جست‌جو کرد شاید بتوان از گونه‌ی نابالغ و کاریکاتوری معماری بدساز پرطمطراق و مزورانه‌ای صحبت کرد که در میان زبان معماران و دانش‌جویان معماری به «معماری کرجی» معروف است. علت این نام‌گذاری نیز مشخص است. شهر کرج در دهه سوم انقلاب اسلامی، توسعه‌ی کالبدی خارج از تصوری را تجربه کرد که نتیجه‌ی مهاجرت بی‌نظیری از سراسر ایران به کرج بود. کرج در این سال‌ها هنوز از استان تهران مستقل نشده بود و به عنوان پشت‌وانه‌ی اقتصادی تهران نیروی کار وسیعی‌ را روزانه به سمت پای‌تخت روانه می‌کرد. همین توسعه جمعیتی بی‌محابای کرج بود که در واپسین سال از همین دهه، کرج با استقلال از استان تهران خود مرکز استانی جدید شد... توسعه بی‌محابای کالبدی و جمعیتی کرج در کنار آفات متعدد و ناهنجاری‌های فرهنگی مشهود و معروفی که برای کرج داشت، در معماری نیز کرج را تجسم نوعی آشوب و هرزه‌گرایی معمارانه کرد.

بیانیه گام دوم که منتشر شد خدا را شکر خیلی‌ها دوباره بهانه پیدا کردند فلسفه ببافند. از اساتید دانشگاه تا نمایندگان ابن‌الوقت مجلس شورا که دبیرخانه (!) هم برای بیانیه راه انداختند تا رئیس قوه که حکمت به خرج داده و وقت محترم یک جلسه دیگر از جلسات قوه را به اندیشه‌ش در این باب اختصاص داده و درس خارجی رفته، تا ائمه جمعه و روحانیت معظم که در نعت و کشف وجوه الهی صاحب بیانیه منبرها رفته‌اند، تا مدیر مسخره سایپا که فرموده «بیانیه گام دوم انقلاب راه‌برد ما در صنعت خودرو است!» با این مزخرفی که تولید می‌کند.
غافل از این که همه این فلسفه‌ها هم که درست باشد، باز حرف، حجاب روی حجاب است.... که اصل بیانیه ره‌بری برای «عمل» است نه «حرف»! و اصلا نام‌ش بیانیه «گام» دوم است که به وضوح به حرکت فرامی‌خواند و پرگویان، منبر و رسانه پر می‌کنند.

ره‌بری در بخشی از بیانه گام دوم انقلاب، آن‌جا که از فساد و عدالت می‌گوید، از ثروت و فساد مسئولان می‌گوید: « وسوسه مال و مقام و ریاست، حتی در علوی‌ترین حکومت تاریخ یعنی حکومت خود حضرت امیرالمومنین (ع) کسانی را لغزاند، پس خطر بروز این تهدید در جمهوری اسلامی هم که روزی مدیران و مسئولان‌ش مسابقه‌ی زهد انقلابی و ساده زیستیمی‌دادند، هرگز بعید نبوده و نیست؛ و این ایجاب می‌کند که دست‌گاهی کارآمد با نگاهی تیزبین و رفتاری قاطع در قوای سه‌گانه حضور دائم داشته باشد و به معنای واقعی با فساد مبارزه کند، به ویژه در درون دست‌گاه‌های حکومتی»

من از این بخش فقط این را می‌فهمم: یک دست‌گاه فراتر از سه قوه باید زود تاسیس شود که امرش و فهم‌ش در عرصه رصد زندگی و رفتار مسئولان فراتر از هر دادگاه و قوه‌ای باشد. یک دست‌گاه که به تعبیر ره‌بری از انسان‌هایی نورانی و جهادگر باشد و از هیچ کس و هیچ چیز جز خدای تعالی نترسند و کمر ببندند که ریشه فساد#مسئولین_فاسد و خانواده‌های فاسد و فامیل فاسدشان را از انحراف دهه پنجم انقلاب بخشکانند. 
چرا همه تفلسف می‌کنند؟ برای این نیست که ضرب اجرایی این فرمان را بگیرند؟ چون می‌دانند دامن‌شان را خواهد گرفت؟ چرا کسی این عملیات صریح را اجرایی نمی‌کند؟ برای این نیست که صاحبان نور و جهاد خارج از دایره تصمیم افتاده‌اند؟‌چرا ما با جدیت نمی‌خواهیم این را.... نکند عادت کرده‌ایم؟

میتی کومون را یادتان هست؟#مامور_مخصوص_حاکم_بزرگ را؟ که دور کشور می‌گشت و متخلفین از حاکمیت را به خاک سیاه می‌نشاند؟ با داداش کایکو که قدرت بود و تسوکه که جوان‌مردی بود و سگارو که ذکاوت و...
نزدیک نیست فرمان ره‌بری به شکل‌گیری همین گروه؟

ما میتی‌کومون می‌خواهیم!

Image result for mito komon

آواهای نخستین از اهمیت زیادی برخوردارند. این که نخستین هجاهای ما وقتی نوزاد هستیم چه طور و چرا تولید می‌شوند؟
محمد اولین هجایی که به زبان آورد «مم مم مم».. بود. لب‌هایش را به هم نزدیک می‌کرد و صدا در می‌آورد... «مم مم مم». یک صوت درون‌گرای محافظه‌کار که انگار در خفقان و شکست یک تمایل برون‌گرا به دست آمده است و در زندانی کردن هجا در پشت دولب شکل می‌گیرد. محمد می‌آمد که بروز کند و ناگهان انگار تمامیت‌ش را کنترل می‌کرد و خودش را می‌یافت : «م مم م مم»
بعدتر که خواست از خودش فرافکنی کند همزه را هم به عنوان هجایی برون‌گرا اضافه کرد. حالا می‌گفت «ام اام ام ام» . اولین بار که فهمیدم فرافکنی محبوب‌ش از خودش، برای محبوب‌ترین‌ش هست و مادرش را با تمام وجود صدا می‌کند ذوق زده شدم... «ام ام اما ام اما» ... محمد کلمه «ام» عربی را می‌گفت و مادرش را صدا می‌کرد. بعدتر با تکرار مکرر «ام ام» و رسیدن به «امامامااما»... به «ماما» و بعدتر به «مامان» رسید... برای من رمز «م» و «ام» و «ماما» و «مامان» در تجربه محمد از جهان، در تجربه‌ش از شناخت جهان و شناساکردن آن عینی و حل شد.

baby-closeup-697x697.jpg